باز مهر آمده است
باز مهر آمده است
عجیب می آید
بوی چوب و کاغذ
یاد ِ من می آورد دفتر های نوی شروع سال تحصیلی را
که بچه اعیان ها جلدمحکمش را داشتند
و بچه های متوسط دولتی هایش را – با همان آرم مرکز تهیه و توزیع کالا –
بچه فقیر ها شکری اش را داشتند که استثنائاً نمی داد بوی چوب و کاغذ
یاد ِ من می آورد
مداد هایی را که بر اثر افراط در تراشیدن، نوک شان می شکست
معنای عمیق افراط و تفریط بود که در همین کار عجیب تجلّی می یافت و پیوند می زد ما را با عالم مثلی افلاطون
به یاد بیاوریم امتحان های قوه ای را که روی تخته سوال هایش را می نوشتند و نبود ماشین کپی که مزخرفات از ما بهتران را در تیراژ های بالا چاپ کند
وایت برد هم نبود
در عوض آن ایام که محصل بودیم دست و دلهامان [بود] همچون رخ ماه
فکر هم می کردیم
فکر هم می کردیم
فقط آن نوک مداد است که گه می شکند
روزها می گذرند
گاه هم می بینیم که مدادی بشکسته ز کمر نوکش اما سالم
روز ها را بنهیم
روز ها را بنهیم
دهنی باز کنیم
عجیب می آید بوی کاغذ، بوی چوب، بوی آن شب های خوب
ما مدادی سختیم، کمری راست کنیم
سال را بو بکشیم
سال را بو بکشیم
امتحان نزدیک است. پاییز 87
حجاب مستور
نوستالجیا، تجربه ی ارتعاشی
حمید عادتم داد که به نوستالژیک بگویم نوستالجیک همان طور که دکتر بهادری به جای کیلوژول گفت کیلو و بعد من و بادومچی با هم – جول.
میمه و سرمای سگ و پرنده هم قفس هم خونه ی من با صدای مرتضی عمویی برای من خیلی نوستالجیک هستند و یادم میآورند صبح بعد از شب رصد را که شیراوژن سمت راستم بود و موحدی سمت چپم هر دو خواب بودند و می لرزیدند که سرما سخت جان کاه بوده و من که خوابم پریده بود از چنین تجربه ی ارتعاشی متعجب بودم.
نخبگی و مصیبت های آن 1
دوران پسا نخبگی
- فرزند شما را سه روزه به نخبه تبدیل می کنیم.
- موسسه ی فرا غیرانتفاعی نخبه سازان ایران با اساتید نخبه، کادر نخبه، و حتی آبدارچی نخبه
- نخبگی تخصص ماست
- گرفتن کارت نخبگی در سه روز (دانش آموزی – دانشجویی)
پ. ن. نظر به دادن پول و مسکن به نخبگان نخبگی اهمیت جدیدی یافته است. دولت ها که حتی از تهیه ی کتاب در دانش گاه ها ناتوان بودند و هستند و برای دست رسی به کتب و مقالات و فضای کتاب خانه ای کمکی از دستشان ساخته نیست، به دادن خونه و زمین از کیسه ی خلیفه می پردازند.
پ. ن. 2 دلیل برای صحبت بالا یکیش این است که خود ما که مثلاً تو شریف درس می خونیم باید کپی بنجل و دست چندم کتاب های استادامونو بخونیم.
صنعت سگ صاحاب و محیط زیست بیچاره و آدم های بدبخت
از قیل تا قال از قال تا حال (4)
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده ام"
آن چیز دیگر هم شود روزی به پای جان فدا
قالی سزاوارش بگو سوزیدنش نبود روا
قصه ی لبخند ِ رفتن
خوب ما می رویم
لبخند می زنیم
و غصه نمی خوریم
که دنیا زود تموم میشه
مثل تابستون
که همیشه زود تموم شده
webmaster
مدال
اندوه چهره ی گرفته ی فردین معصومی تأثیر منفی عجیبی روی من گذاشته است، حالم خوش نیست، چیست این کیمیای المپیک که این همه تشنه ی او شده ایم؟ نمی دانم ساده ترین واژه است، ما تاثیر ورزش را دست کم می گیریم، در نهایت ورزشکاران مان را مانند اطلس زیر کره ی ارض می گذاریم تا تحمل کنند سنگینی تمام آرزو های یک ملت را.
وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسانها نکاتی هست که دستکم در ظاهر متناقض میرسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.