حمید عادتم داد که به نوستالژیک بگویم نوستالجیک همان طور که دکتر بهادری به جای کیلوژول گفت کیلو و بعد من و بادومچی با هم – جول.
میمه و سرمای سگ و پرنده هم قفس هم خونه ی من با صدای مرتضی عمویی برای من خیلی نوستالجیک هستند و یادم میآورند صبح بعد از شب رصد را که شیراوژن سمت راستم بود و موحدی سمت چپم هر دو خواب بودند و می لرزیدند که سرما سخت جان کاه بوده و من که خوابم پریده بود از چنین تجربه ی ارتعاشی متعجب بودم.
دیدگاهها (۱)
توسط:مرتضی
۲۶ شهریور ۸۷ ، ۰۰:۳۴