تو
دست من نبود
من حواسم نبود
بوی گل مستم کرده بود
جام دلم را برداشتی
سرکشیدی
به سلامتی همه ی نوکرانت
دلم فدایت یا حسین
تشریف نمی آورید؟
سال 92 می رسد کم کم به آخر هایش
آقا!
تشریف نمی آورید؟
ما لیاقت نداریم؟
پرونده مان سیاه است؟
می دانیم
خودمان را به ندانستن زده ایم
شرمنده ایم
اما
«در نامهی ما سیاه رویان / امضای عنایت علی (ع) سبز» است
به جان پدر این امت قسمتان میدهیم
به جان آن دو کلمهی نور
که خودت دست ما را بگیری
و بعد بیایی
ما تهی هستیم
جز حب علی (ع) چیزی نداریم
که آن هم هزار رنگ دارد
کار ما بالا گرفته است
تب شما را داریم
عمر ما دارد طی می شود
«نه کوششی» «نه صفایی»
خدا نکند بیایی و ما خجل باشیم
نه!
بیا
آبرویم را بریز
اما
دستم را بگیر
چه کنم
که تو و پدرانت را اهل ریختن آبرو ندیدم
اما
چه کنم
التهاب انتظار دانایان و پارسایان
در روح پر گناه من هم اثر دارد
شرمنده ام
اما جز دعا و بکاء سلاحی ندارم
سلاحم کند است
گناه زیاد دارم
بیا
دستم را بگیر
بیماری روحم را مداوا کن
بگذار
تا روحم
برای خاک مقدمت فدا شود
خاک مقدمت حکما مجرد تر است از
روح من زمینی
ای فاتح آسمان
بیا
دستت را بگذار روی دلم
عمرم فدای یک لحظه عمر تو
بنفسی انت و اهلی و مالی
شرمنده ام
ساکتم
لالم
خجلم
بیا
چیز دیگر
دیوان شمس، غزلیات، قسمت دوم
همهی ابیاتش را یادم نبود، بعضی هاش خیلی زیبا هستند.
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده ام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریده ام
مصاف
بالأخره مصاف را دیدم. همهاش مانع پیش میآمد. چه کرده این حاج علی عبدالوهاب، رفیق جونجونی ما!
حقیقتاً لذت بردم از دقت این اثر، از تهی بودنش از مجیز گویی، از بررسی خاستگاه اتفاقات و جریانهای سیاسی و ادب و نزاکتی که در بررسی جریانی که حداقل در مقاطعی با انقلاب اسلامی دشمنی کرده است.
ورق پاره
امام خمینی (رحمة الله علیه):
25 تیر ماه 1361
... ملت ایران به پیروى از قرآن کریم و اسلام
بزرگ، راه چاره را یافت و رژیم امریکایى پهلوى را پس از فریادها و اعتصابها
با مشت و دندان در مقابل تانکها و مسلسلها از پاى درآورد، و صدام جنایتکار
و حزب مشرک او را با ایمان و قیامِ لله از پاى درآورد، و صدام بلند پرواز
را که لاف سردارى قادسیه میزد به دریوزگى و ذلت کشاند، و تمام توطئه ها را
با هدایت الهى در نطفه خفه کرد. و اکنون نیز از پاى نمی نشیند تا آنچه از
روز اول به عنوان غرامت و براى تأدیب مجرم خواست جامه عمل پوشد، و تصمیمات
شوراى امنیت و سازمانهاى بی ارزش را جز ورق پارههایى در خدمت «وتو»
کنندگان نمی داند...
صحیفه امام، ج16، ص: 381
شعر زیبایی از مدهوش
عزت و آبرو
اللهم صل علی محمد و آل محمد
ربنا اغفرلی و لوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب
رب اغفر وارحم و تجاوز عما تعلم انک انت العلی الاعظم
ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب
ربنا آتنا من لدنک رحمة و هَیِّئْ لنا من امرنا رشدا
ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنه و قنا عذاب النار
ربنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین
ربنا اکشف عنا العذاب انا مومنون
ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفر عنا سیاتنا و توفنا مع الابرار
ربنا افرغ علینا صبرا و توفنا مسلمین
--
مریز آبروی سرازیر ما را
به ما باز ده نان و انجیر ما را
--
خدایا رحم کن به ما
ضعف بدنمان، نازکی پوستمان و بدی احوالمان را ملاحظه کن
رحم کن به ما
رحم کن به ما
زندگی ما را بگیر
ما را نزد خود ببر
آبروی ما را نگهدار
و عزت ما را
--
خدایا دریاب ما را
دست طلب و سؤال ما را ببین
زردی روی ما را هم
ما قبلاً از بینوایی زرد نبودیم
از غم بینوایان زرد بودیم
اما الآن خیلی شکننده شدهایم
به ما رحم کن
--
ما را
دل ما را
خانوادهی ما را
رزق و کسب ما را
تصور و خیال ما را
لحظه ای به خود وا مگذار
«ما اسیر هوی های نفسانی هستیم»
ما ضعیفیم
ظلوم و جهول هم
بی تدبیر
سست و گیج
بی اعتبار و بی حساب و کتاب
برس به داد ما
ما را تدبیر کن ای مدبر روز و شب
برس به داد ما
ما را بهتر کن
که برای دانایان و پارسایان مایه ی رنج نباشیم
و در درهی بی آبرویی در نغلتیم
--
خدایا
تو همهی اینها را بهتر و دقیق تر می دانی
خواستیم عرض کنیم
اسائه کنیم
به این که ما هم معترفیم به آن قسمت از جهل و بدبختی و زبونی خود
که می فهمیم
که کمتر است از واقعیت آن که تو بر آن وقوف کامل داری
تو ما را بهتر آفریده بودی
ما خود خراب کرده ایم
شرمنده و مضطر شده ایم
اینجا
به خاک مذلت نشسته ایم
برس به داد ما
--
داد ما
از ما
که اول به خود ظلم کرده ایم
بعد به نعمتهای تو نا سپاس بودهایم
تو
ما را بگیر
ما به ازای گناهانمان
هر چند ما را هم تو دادی
اما بخر ما را
ما راه دیگری نداریم
چیزی نداریم
یک جان نا قابل داریم
که خود تو به ما دادی
ما ناگزیریم
بگیر آن را
و عزت ما را نگه دار
جان بی عزت نمی خواهیم
چون تو برای ما جان بی عزت نمی پسندی
--
وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسانها نکاتی هست که دستکم در ظاهر متناقض میرسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.