تشریف نمی آورید؟

تشریف نمی آورید؟

سال 92 می رسد کم کم به آخر هایش

آقا!

تشریف نمی آورید؟

ما لیاقت نداریم؟

پرونده مان سیاه است؟

می دانیم

خودمان را به ندانستن زده ایم

شرمنده ایم

اما

«در نامه‌ی ما سیاه رویان / امضای عنایت علی (ع) سبز» است

به جان پدر این امت قسمتان می‌دهیم

به جان آن دو کلمه‌ی نور

که خودت دست ما را بگیری

و بعد بیایی

ما تهی هستیم

جز حب علی (ع) چیزی نداریم

که آن هم هزار رنگ دارد

کار ما بالا گرفته است

تب شما را داریم

عمر ما دارد طی می شود

«نه کوششی» «نه صفایی»

خدا نکند بیایی و ما خجل باشیم

نه!

بیا

آبرویم را بریز

اما

دستم را بگیر

چه کنم

که تو و پدرانت را اهل ریختن آبرو ندیدم

اما

چه کنم

التهاب انتظار دانایان و پارسایان

در روح پر گناه من هم اثر دارد

شرمنده ام

اما جز دعا و بکاء سلاحی ندارم

سلاحم کند است

گناه زیاد دارم

بیا

دستم را بگیر

بیماری روحم را مداوا کن

بگذار

تا روحم

برای خاک مقدمت فدا شود

خاک مقدمت حکما مجرد تر است از

روح من زمینی

ای فاتح آسمان

بیا

دستت را بگذار روی دلم

عمرم فدای یک لحظه عمر تو

بنفسی انت و اهلی و مالی

شرمنده ام

ساکتم

لالم

خجلم

بیا

۱ ۰
۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسان‌ها نکاتی هست که دست‌کم در ظاهر متناقض می‌رسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.