12 سال بعد
عینکم را نوروز 95 گُم کردم. یعنی گُم که نه! افتاد جایی که دیگر در دسترس نبود! مدتی بود که دوباره میزدمش بیشتر به خاطر فشار زیاد کار و نیاز به کار با نوشتهها و رایانهها. این مدتی که نبود خیلی سخت گذشت تا این که بالأخره عزمم را جزم کردم و رفتم دنبال معاینه و عینک جدید. اوّل تماس گرفتم با یک جایی در محلهی خودمان و بعد هم کمی پرس و جو کردم؛ در نهایت امّا رفتم یک جای دیگر. جایی که از آن خاطره داشتم. خاطره که میگویم الزاماً خاطرهی خوب یا بد نیست بلکه خاطرهای که در ذهنم مانده باشد.
از شغل خود چه میخواهیم؟
در این مقاله قصد داریم مطالباتی که یک مهندس مسلمان از شغل خود دارد را بررسی کنیم.
... شغل ما نمیتواند نسبت به ایجاد شغل و سرمایه گذاری در جامعه بیطرف باشد. هر یک از ما باید در شغلی خدمت کنیم که ضمن افزایش بهرهوری با افزایش اشتغال و سرمایهگذاری نیز همسویی داشته باشد. بر همین اساس شغل ما نباید به انباشت غیر مولّد ثروت و کاهش عدالت اجتماعی کمک کند ...
مقالهی کامل با فرمت پیدی اف را در پایین ببینید.
نظرات در این پست فوری نمایش داده میشوند و در تکمیل مقاله به کار بسته خواهند شد.
عید
بکوش تا روزت بی گناه باشد
بعداً
«به عنوان یک مهندس»
در یک قاعدهی سرانگشتی
شمار روزهای «بی گناه» تاریک گور را برایت روشن میکنند
عدد روزهای «بی گناه» ما چند رقمی است؟
وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسانها نکاتی هست که دستکم در ظاهر متناقض میرسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.