۸ مطلب در آبان ۱۳۹۰ ثبت شده است

حماقت قرمز؛ حداقل مفهوم فصل را بفهمیم

این همه زمان که گذشته و من هم خود خریدار میوه و مصرف کننده آن بوده ام و هم در فضای وب حضور داشته ام. هر سال آغاز فصل سرما، کلی خبر داریم که وای گوجه فرنگی هم دیگر گران شده است! وا مصیبتاً! چه کشوریه دیگه! چه دولتیه آخه! و هیچ نپرسیدیم اگر قیمت یک میوه در تمام مدت سال یک جور باشد! میزان عرضه و مصرفش هم یکسان باشد! همیشه هم تازه باشد! آن گاه آیا آن میوه یک میوه فصلی است؟

گوجه فرنگی یک میوه فصلی است که با آغاز فصل سرما میزان تولید آن رو به کاهش می گذارد چون احتمالاً فقط در جاهای گرم تر و داخل گلخانه ها می تواند رشد کند. لذا طبیعی است که گران شود.

اما ما هر سال تیتر می زنیم! گوجه فرنگی رکورد زد!

۰ ۰ ۱ دیدگاه

ایذاء

۰ ۰ ۰ دیدگاه

اختاپوس

۰ ۰ ۱ دیدگاه

قدر غدیر

سلام بر تو ای نبی و رحمت و برکات خدا بر تو باد

سلام بر ما و بندگان صالح خدا

سلام بر شما و رحمت و برکات خدا بر شما باد

پیش از هر صحبتی عید سعید غدیر خم این عید الله الاکبر را به شما تبریک می‌گویم و آرزو مندم که ما همگی در زمره پیروان ولایت قرار گیریم،  هدفی که البتّه با آن فاصله داریم. ولایت چه در زمان حضور و چه در زمان غیبت امام معصوم، امروز که بهره‌مند از ولایت ولیّ امر عادل و آگاه، شجاع و مدبّر هستیم، امری مهم بوده است و اصولاً یکی از دلایل اهمّیّت عید غدیر خم نیز همین است.

این که می‌گویم فاصله داریم نه تعارف روزمره اصحاب قدرت است که از تواضع، چهره تکّبر را چه آلوده بیرون می‌کشند و رندانه، نقّاله به دست، زاویه بقیّه را با ولایت که نه با امیال خود، اندازه می‌گیرند. بل این حقیقتی است که تا بر آن واقف نباشیم مترسک‌های ادکلن زده‌ی آنکادر کرده‌ای هستیم از جنس همین افراد تهوّع آوری که این ور و آن ور به پامال کردن خون شهدا مشغولند.

این که می‌گویم فاصله داریم نه تغافل در زدن پیامک های رنگ و وارنگ است با طعم خود مطرحی و هزینه‌ای که البته هزینه نیست، بل مثل "حق بیمه" سرمایه گذاری است. فاصله، کاهلی در آن چیزی است که ره‌بر تهذیب‌اش می‌خواند و صد البته اهتمام به تحزّب که امروزه بهانه‌ی کاهلی در اهتمام به حق‌الناس است. شاید هم خیانت در امانت، عمدی یا شاید هم اجباری. امانت همان مسئولیت است که البتّه اکنون کثیری برای کسبش له‌له می‌زنند و البته شایسته‌اند و باید هم!

باید در شیپور جنگ نواخته شود ـ چه خوش گفت آن هم‌کلاسیِ شهیدِ دکتر بهادری نژاد "آنگاه که شیپور جنگ نواخته می‌شود شناختن مرد از نامرد آسان می‌شود، پس ای شیپورچی بنواز" ـ تا عیارِ ولایت مداریِ رندانِ پرگو سنجیده شود.

ما هر چه می‌خوریم، علی‌الحساب از خودی می‌خوریم  و البتّه این قدر شعور داریم که خود زنی نکنیم.

ولایت مدار آن است که سر و صداش وقتی در آمد که شهید شد، در پادگان‌های اطراف تهران، عیدش مبارک در کنار ابرار و صالحین.

 

۰ ۰ ۲ دیدگاه

عیدی خدا

روز عید قربان سال 90، چهارِ بعد از ظهر، برای کاری به میدان صنعت می‌رفتم. در منزل محمد و مرتضی با هزار گرفتاری شیشه آشپزخانه را تمیز می‌کردند، با خطر پرت شدن از طبقه سوم.

من هم کم و بیش کارهایی کردم، دوش گرفتم و زدم بیرون.

دلم کمی گرفته بود، به قول حاج حسین: "شاک" بودم که چرا قیمت دلار بالا رفته و چرا تکلیف جزییات خانه مشخص نمی‌شود و چرا تکلیف اتاق‌ها و اینترنت و چرا الویت های مسخره و هزار چرای خنده دار دیگر.

***

در این چند روز بارها برای اطرافیان گفته بودم که وقتی باران و آفتاب با هم هستند، می‌شود دنبال رنگین کمان گشت، اما همیشه لب و لوچه‌ام آویزان می‌شد و کم‌کم این fact علمی هم زیر آبش می‌خورد. خیلی وقت بود که رنگین کمان ندیده بودم. خیلی وقت بود دلم می‌خواست ببینم یک جور حسرت شده بود.

از حکیم وارد شیخ فضل الله شدم با سرعت زیاد ـ و خرسند از خلوتی ِ مسیر ـ که اولین قطرات را روی شیشه دیدم، قبل از آنجایی که راه دو می‌شود، دور دست رنگین کمان دیدم، از خوشحالی جیغ کشیدم. بعد که پشت کردم از توی آینه‌های بغل می‌دیدم. خوشحالی‌ام از کار حاکم آسمان‌ها و زمین، آن قادر فعّال ما یشاء بی مرز بود. جیبِ دلم را محکم گرفتم تا عیدی خدا از کفم نرود.

۰ ۰ ۱ دیدگاه

باردو

مرتضی چند روز پیش به من گفته بود که وانت باردو در حال حمل و نقل دیده اما خودم که دیدم توفیق شد عکس بگیرم

۰ ۰ ۲ دیدگاه

مگه کاغذ قحط بود؟

۰ ۰ ۷ دیدگاه

صعودی یا سعودی؟

۰ ۰ ۲ دیدگاه


وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسان‌ها نکاتی هست که دست‌کم در ظاهر متناقض می‌رسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.