۲۰ تیر ۱۳۹۲ ، ۲۳:۲۳
مصطفی حسن پناه
لقمههای راز
این دهان بستی دهانی باز شد تا خورندهی لقمههای راز شد
لب فروبند از طعام و از شراب سوی خوان آسمانی کن شتاب
گر تو این انبان ز نان خالی کنی پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن بعد از آنش با ملک انباز کن
چند خوردی چرب و شیرین از طعام؟ امتحان کن چند روزی در صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر؟ یک شبی بیدار شو دولت بگیر
مولوی
۲۹ اسفند ۱۳۹۱ ، ۰۳:۰۷
مصطفی حسن پناه
دلا بسوز!
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند | نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند | |
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش | که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند | |
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند | هر آن که خدمت جام جهان نما بکند | |
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک | چو درد در تو نبیند که را دوا بکند | |
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار | که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند | |
ز بخت خفته ملولم بود که بیداری | به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند | |
بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد | مگر دلالت این دولتش صبا بکند |
وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسانها نکاتی هست که دستکم در ظاهر متناقض میرسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.