دلا بسوز!

دلا بسوز!

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند
بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد
مگر دلالت این دولتش صبا بکند
۰ ۰
۲ دیدگاه

دیدگاه‌ها (۲)

تو با خدا خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند...

خدا به هممون رحم کنه
در پناه خدا باشی مرد

سیدسروش‌مهدی مویدی

۳۰ اسفند ۹۱ ، ۰۰:۱۰
خیلی شعر زیبایی‌ه. خدا بیامرزه حافظ رو.
خدا تو رو هم خیر بده که گذاشتیش تو وبلاگت.

بیت اول که عالی‌ه. اما از دو بیت چهارم و پنجم هم خیلی لذت بردم:

مشابه بیت چهارم رو خود حافظ توی این بیت گفته:

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟
ای خواجه درد نیست و گرنه طبیب هست
(من خودم اول مشابه این بیت رو  با آواز محمد اصفهانی شنیده بودم که بعدا فهمیدم اون مال ابتهاج بوده)

پ.ن.
از عنوان نوشته و اول شعر یاد داستان «هدیه‌ی سال نو»ی اُ.هِنری افتادم که توی کتاب درسی‌مون بود. آخه یه «دلا» هم توی اون داستان بود. تازه اسم داستان هم با موقعیت زمانی فعلی تناسب داره!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسان‌ها نکاتی هست که دست‌کم در ظاهر متناقض می‌رسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.