دلا بسوز!
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند | نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند | |
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش | که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند | |
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند | هر آن که خدمت جام جهان نما بکند | |
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک | چو درد در تو نبیند که را دوا بکند | |
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار | که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند | |
ز بخت خفته ملولم بود که بیداری | به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند | |
بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد | مگر دلالت این دولتش صبا بکند |
آیین سروری
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند | نه هر که آینه سازد سکندری داند | |
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست | کلاه داری و آیین سروری داند | |
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن | که دوست خود روش بنده پروری داند | |
غلام همت آن رند عافیت سوزم | که در گداصفتی کیمیاگری داند | |
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی | وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند | |
بباختم دل دیوانه و ندانستم | که آدمی بچهای شیوه پری داند | |
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست | نه هر که سر بتراشد قلندری داند | |
مدار نقطه بینش ز خال توست مرا | که قدر گوهر یک دانه جوهری داند | |
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد | جهان بگیرد اگر دادگستری داند | |
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه | که لطف طبع و سخن گفتن دری داند |
شعری از حافظ
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد
حافظ و اعتراف
از نزدیکان کسی در حالی که اَپ فال حافظ را در تلفن همراهش باز می کرد، با خنده به حافظ گفت «بگو این دختره کی بوده!» و بعد دکمه را فشار داد:
میفکن بر صف رندان نظری بهتر از این بر در میکده می کن گذری بهتر از این
در حق من لبت این لطف که میفرماید سخت خوب است ولیکن قدری بهتر از این
غزل شماره 404 دیوان خواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی
من که واقعاً متعجب مانده بودم!
وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسانها نکاتی هست که دستکم در ظاهر متناقض میرسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.