فضل خدا
شعری از سعدی
فضل خدای را که تواند شمار کرد؟ | یا کیست آنکه شکر یکی از هزار کرد؟ | |
آن صانع قدیم که بر فرش کائنات | چندین هزار صورت الوان نگار کرد | |
ترکیب آسمان و طلوع ستارگان | از بهر عبرت نظر هوشیار کرد | |
بحر آفرید و بر و درختان و آدمی | خورشید و ماه و انجم و لیل و نهار کرد | |
الوان نعمتی که نشاید سپاس گفت | اسباب راحتی که نشاید شمار کرد | |
آثار رحمتی که جهان سر به سر گرفت | احمال منتی که فلک زیر بار کرد | |
از چوب خشک میوه و در نی شکر نهاد | وز قطره دانهای درر شاهوار کرد | |
مسمار کوهسار به نطع زمین بدوخت | تا فرش خاک بر سر آب استوار کرد | |
اجزای خاک مرده، به تأثیر آفتاب | بستان میوه و چمن و لالهزار کرد | |
این آب داد بیخ درختان تشنه را | شاخ برهنه پیرهن نوبهار کرد | |
چندین هزار منظر زیبا بیافرید | تا کیست کو نظر ز سر اعتبار کرد | |
توحیدگوی او نه بنی آدمند و بس | هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد | |
شکر کدام فضل به جای آورد کسی؟ | حیران بماند هر که درین افتکار کرد | |
گویی کدام؟ روح که در کالبد دمید | یا عقل ارجمند که با روح یار کرد | |
لالست در دهان بلاغت زبان وصف | از غایت کرم که نهان و آشکار کرد | |
سر چیست تا به طاعت او بر زمین نهند؟ | جان در رهش دریغ نباشد نثار کرد | |
بخشندهای که سابقهی فضل و رحمتش | ما را به حسن عاقبت امیدوار کرد | |
پرهیزگار باش که دادار آسمان | فردوس جای مردم پرهیزگار کرد | |
نابرده رنج گنج میسر نمیشود | مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد | |
هر کو عمل نکرد و عنایت امید داشت | دانه نکاشت ابله و دخل انتظار کرد | |
دنیا که جسر آخرتش خواند مصطفی | جای نشست نیست بباید گذار کرد | |
دارالقرار خانهی جاوید آدمیست | این جای رفتنست و نشاید قرار کرد | |
چند استخوان که هاون دوران روزگار | خردش چنان بکوفت که خاکش غبار کرد | |
ظالم بمرد و قاعدهی زشت از او بماند | عادل برفت و نام نکو یادگار کرد | |
عیسی به عزلت از همه عالم کناره جست | محبوبش آرزوی دل اندر کنار کرد | |
قارون ز دین برآمد و دنیا برو نماند | بازی رکیک بود که موشی شکار کرد | |
ما اعتماد بر کرم مستعان کنیم | کان تکیه باد بود که بر مستعار کرد | |
بعد از خدای هرچه پرستند هیچ نیست | بیدولت آنکه بر همه هیچ اختیار کرد | |
وین گوی دولتست که بیرون نمیبرد | الا کسی که در ازلش بخت یار کرد | |
بیچاره آدمی چه تواند به سعی و رنج | چون هرچه بودنیست قضا کردگار کرد | |
او پادشاه و بنده و نیک و بد آفرید | بدبخت و نیک بخت و گرامی و خوار کرد | |
سعدی به هر نفس که برآورد چون سحر | چون صبح در بسیط زمین انتشار کرد | |
هر بندهای که خاتم دولت به نام اوست | در گوش دل نصیحت او گوشوار کرد | |
بالا گرفت و دولت والا امید داشت | هر شاعری که مدح ملوک دیار کرد | |
شاید که التماس کند خلعت مزید | سعدی که شکر نعمت پروردگار کرد |
حافظ و اعتراف
از نزدیکان کسی در حالی که اَپ فال حافظ را در تلفن همراهش باز می کرد، با خنده به حافظ گفت «بگو این دختره کی بوده!» و بعد دکمه را فشار داد:
میفکن بر صف رندان نظری بهتر از این بر در میکده می کن گذری بهتر از این
در حق من لبت این لطف که میفرماید سخت خوب است ولیکن قدری بهتر از این
غزل شماره 404 دیوان خواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی
من که واقعاً متعجب مانده بودم!
تبلیغ غیر مستقیم؛ پوچی یا منزلت؟
در این پست میخواهم به تفکری اشاره کنم که باعث جلوگیری از انواع حرکتهای مثبت در زمینههای مختلف از جمله تبلیغ غیر مستقیم میشود. این تفکر هر چند نشان میدهد که تفکری دینی است با جریان اصیل اسلام و ولایت زاویه دار است. از نمود های این تفکر اشارهی غیر مستقیم به بی فایده بودن هر گونه فعالیتی جز فعالیت دینی است. از این دیدگاه فعالیتهای دیگر هیچ کدام ارزش ندارند که به آنها پرداخته شود.
افرادی که این تفکر در آنها نفوذ کرده است، افراد بدی نیستند. این تفکر تئوریسین مخصوصی ندارد و به وضوح از جریان دین و روحانیت جداست اما افراد با دغدغه های بسیار پیچیدهی امروزی وقتی که نابسامانیها را در جامعه میبینند بعضاً در دام این نوع طرز فکر میافتند.
با یک مثال ادامه میدهم. برنامهی تلویزیونی رادیو هفت برنامه ای ترکیبی است که سعی میکند با استفاده از ادبیات کهن و معاصر، چهره های آشنا و مصاحبه های مخصوص، دکور خاص و فضای شاعرانه به اهداف خود و جلب مخاطب در رسانهی ملی برسد، مورد نقد غیر منصفانهی شدید بعضی از این دوستان است. البته این برنامه کاملاً قابل نقد است و میتوان در خیلی امور و از جمله برنامههای رسانهها نظر داد و اصلاح نمود. اما نکتهی خیلی مهم آن است که بدانیم تفکر فوقالذکر چنین فضای امید بخشی را پوچ میداند. در حالی که اساساً یکی از رسالتهای رسانه و مخصوصاً رسانهی ملی در عصر حاضر امید بخشی، تقویت زبان و ادبیات مادری، ترویج مطالعه و اخلاق و مواردی از این دست است. در چنین چارچوبی برنامه ای که بتواند بدون بهره گیری از هر آنچه که حرام و ممنوع است مخاطب را از پای تلویزیونهای مسموم (تا پیش از این خارجی ولی کم کم با رشد سریالهای درب و داغان داخلی!) جمع کند، برنامهی شریفی است و قس علیهذا.
علی رغم هر چه در بندهای فوق گفته شد باید معروض بدارم که تعصبی روی نقد تفکر مزبور ندارم. این روزها دوباره تبلیغ غیر مستقیم که کارآمدی آن بارها تجربه شده است، کم کم به محاق میرود. البته این افول علل زیادی دارد که اکنون مجال بحث دربارهی آنها نیست.
مظلومیت دین در این نوع تفکر آنجا مشاهده میشود که بدانیم دین برای زندگی انسانها عرضه شده است یعنی اگر فعالیت غیر دینی (یعنی غیر عبادات و مناسک) را پوچ بدانیم، فلسفهی عرضهی دین را خدشه دار کردهایم.
باز هم تأکید میکنم که هدف نقد یک جریان نیست، چون اساساً چنین جریانی وجود ندارد. نقد تفکری است که خزنده به افراد نفوذ میکند و ممکن است افراد با علم به هر آنچه عرض کردیم و حتی خیلی بیش از آن، نا خود آگاه به ورطهی چنین افکاری درافتند.
وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسانها نکاتی هست که دستکم در ظاهر متناقض میرسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.