نور
چه نوری است که گناهانمان را می پوشاند؟
ذلت
از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو
یا من یجیب المضطر اذا دعاه
یا مَنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء َ ارْحَمْنِی وَ اکْشِفْ مَا بِی مِنْ غَمٍّ وَ کَرْبٍ وَ وَجَعٍ وَ دَاء
یا من اسمه دواء و ذکره شفاء
زبالهها با پرندگان دریایی چه میکنند؟
از شغل خود چه میخواهیم؟
در این مقاله قصد داریم مطالباتی که یک مهندس مسلمان از شغل خود دارد را بررسی کنیم.
... شغل ما نمیتواند نسبت به ایجاد شغل و سرمایه گذاری در جامعه بیطرف باشد. هر یک از ما باید در شغلی خدمت کنیم که ضمن افزایش بهرهوری با افزایش اشتغال و سرمایهگذاری نیز همسویی داشته باشد. بر همین اساس شغل ما نباید به انباشت غیر مولّد ثروت و کاهش عدالت اجتماعی کمک کند ...
مقالهی کامل با فرمت پیدی اف را در پایین ببینید.
نظرات در این پست فوری نمایش داده میشوند و در تکمیل مقاله به کار بسته خواهند شد.
هجوم به طبیعت
هجوم به طبیعت در روز طبیعت جلوهی خاصی پیدا کرده است. نهالهایی که یک ماه پیش در روز درختکاری کاشته شدند درب و داغان میشوند و انباشت زباله در عرصههای طبیعی بیشینهی خود را تجربه میکند. طبیعت گردی و حضور در فضاهای باز جنبهی تشریفاتی یافته است و مردم هر چه در سال زندگی صنعتی البته کژ و ناقصی را تجربه میکنند در روز 13 ام فروردین میخواهند جبران کنند.
بر همین اساس تغییر 13 به در به روز طبیعت هر چند ممکن است به نسخ سنتهای بی اساس بیانجامد سنت خیلی خوبی را راه اندازی نمیکند.
فارغ از جدیات علاقه مندم برنامه ریزی سیزده به در خواجه فرزان را ببینید!
عید
بکوش تا روزت بی گناه باشد
بعداً
«به عنوان یک مهندس»
در یک قاعدهی سرانگشتی
شمار روزهای «بی گناه» تاریک گور را برایت روشن میکنند
عدد روزهای «بی گناه» ما چند رقمی است؟
چشمهی الماس
باید از فقدان گل، خونجوش بود
در فراق یاس، مشکی پوش بود
یاس ما را رو به پاکی می برد
رو به عشقی اشتراکی می برد
یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست
بعد روی صبح، پرپر می شود
راهی شبهای دیگر می شود
یاس مثل عطر پاک نیّـت است
یاس استنشاق معصومیّـت است
یاس بوی حوض کوثر می دهد
عطر اخلاق پیمبر می دهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانه های اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
می چکانید اشک حیدر را به چاه
عشق محزون علی یاس است و بس
چشم او یک چشمه الماس است و بس
اشک می ریزد علی مانند رود
بر تن زهرا: گل یاس کبود
گریه کن زیرا که دُخت آفتاب
بی خبر باید بخوابد در تراب
این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش ای زمین
نیمه شب دزدانه باید در مغاک
ریخت بر روی گل خورشید، خاک
شاعر: احمد عزیزی
وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسانها نکاتی هست که دستکم در ظاهر متناقض میرسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.