۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سرباز» ثبت شده است

حرف‌های آخر پاییز

کم‌کمک آخر پاییز می‌شود و آمار کبوترها دستمان نیست

آمار عقاب‌ها نیز

و کم داریم

خیلی کم داریم

وجود مقدس مصلح بزرگ را

چه قدر هم که زمستان بدون او سخت است

و ارزش‌های پوشالی که در غیبت او شکل گرفته‌اند

چه قدر دلیر شده‌اند و اذیت می‌کنند!

قاط زده‌ایم و نعره می‌زنیم

و نیست که ما را در آغوش بگیرد

و تنهاییم

منتظر پیروزی

که دست نخواهد داد

جز در «غرقآب خون و عرق»

و آماده نیستیم

خوابمان گرفته

و منتظر مرگیم

بیا

بیدارمان کن

گرممان کن

ما را در آغوش گیر

و پیروزی را [در آغوش گیر]

پیش از مردنمان

پیش از مردنمان

ما خون داریم

که هدیه است

به «سرباز» شما


اواخر پاییز 91

۱ ۰ ۷ دیدگاه


وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسان‌ها نکاتی هست که دست‌کم در ظاهر متناقض می‌رسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.