حرفهای آخر پاییز
کمکمک آخر پاییز میشود و آمار کبوترها دستمان نیست
آمار عقابها نیز
و کم داریم
خیلی کم داریم
وجود مقدس مصلح بزرگ را
چه قدر هم که زمستان بدون او سخت است
و ارزشهای پوشالی که در غیبت او شکل گرفتهاند
چه قدر دلیر شدهاند و اذیت میکنند!
قاط زدهایم و نعره میزنیم
و نیست که ما را در آغوش بگیرد
و تنهاییم
منتظر پیروزی
که دست نخواهد داد
جز در «غرقآب خون و عرق»
و آماده نیستیم
خوابمان گرفته
و منتظر مرگیم
بیا
بیدارمان کن
گرممان کن
ما را در آغوش گیر
و پیروزی را [در آغوش گیر]
پیش از مردنمان
پیش از مردنمان
ما خون داریم
که هدیه است
به «سرباز» شما
اواخر پاییز 91
وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسانها نکاتی هست که دستکم در ظاهر متناقض میرسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.