۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بیت» ثبت شده است

دیدار با رهبر

امروز بعد از رسیدن دم دفتر مقام معظم رهبری و دریافت بی برنامه‌ی کارت ها از آدم های همآهنگ کننده‌ی بنیاد نخبگان، وارد حسینیه‌ی امام خمینی شدیم و پس از انتظار کوتاهی برنامه با قرائت زیبای کریم منصوری از کتاب خدا آغاز شد. مسئولان بنیاد، وزیر علوم، سردار نقدی، دکتر ولایتی و مقامات دیگر حضور داشتند.

مطابق رسم همیشگی ابتدا چند نفر از نخبگان دیدگاه ها و نظرات خود را طرح کردند و سپس نوبت به ولی فقیه رسید.

دیدگاه های طرح شده صرف نظر از مخالفت یا موافقت با آنها به نسبت سال گذشته بسیار پخته تر و سنجیده تر مطرح شدند که البته تجلیل مقام معظم رهبری را به دنبال داشت.

سخنان محمد حسین بادامچی دوست صمیمی و کم کم قدیمی ام خیلی به دلم نشست و بسیاری از آن حرف دل من و خیلی های دیگر بود.

سخنان آقای دکتر آرام هم برای من جالب و دوست داشتنی می نمود. ایشان در مورد ویژگی های مدیر مطلوب مطالبی را مطرح کردند. بعدتر فرصت نشد تا ولی فقیه در این مورد مطالبی ارائه بفرماید.

مجری برنامه احسان شعبانی هم اجرای خوبی داشت. چون عمده‌ی دوستان در وقت صحبت نکردند،‌ برنامه‌ی صحبت نخبگان یک ربع تمدید شد و به دو سه تای آخر فرصت صحبت نرسید.

نقل به مضمون سخنان آقا به صورت خیلی فشرده:

سخنان آقا در چند محور مختلفِ وظیفه‌ی نخبگان، وضعیت کشور و دنیا، لزوم تهذیب و روش های عملی آن به صورت مختصر ایراد گردید.
ایشان با ورود به بحث مقالات ISI فرمودند: چه قدر خوب است که درصد بیشتری از مقالات ISI که در کشور تولید می شوند، معطوف نیاز های داخلی باشند.
ایشان همچنین خواستار تمایز متر اندازه گیری نخبه‌گی میان علوم انسانی و علوم فنی و مهندسی شدند.
ایشان با اشاره به علت رشد سریع انگلستان که مانند زالو با مکیدن خون دیگران و بر اساس یک اصل استعماری اتفاق افتاده است، رشد مطلوب کشور را یک رشد درون زا دانستند و کشورِ ما را از این نوع رشد استعماری مبرا دانستند.

در اخبار تلویزیون در شامگاه روز 12 ام، عمده‌ی مطالب با صورتی آراسته تر ارائه گردید و رئوس نقاط طرح شده، توسط رهبری و نخبگان بیان شد.

خبر این دیدار :: بیانات :: صوت :: عکس :: نحوه‌ی انتخاب سخنرانان
۰ ۰ ۱ دیدگاه

سطل میخ

صبح با عجله و خفت و خواری؛ از خواب برخاستم. پس از مسواک و پوشیدن لباس با آسانسور پایین رفتم. در پارکینگ اتومبیل خسته ی ما روشن نشد یعنی حتی استارتر زورش به چرخاندن موتور نرسید با حدود ٥ دقیقه کلنجار رخش خسته ما روشن شد و راه افتادم سمت ولنجک. اوضاع خوب بود تا اینکه در خیابان جمال زاده متوجه صدا، ارتعاش و دمای غیر عادی موتور شدم. ایستادم تاکسی گرفتم به ولنجک نه هزار تومان بهش دادم! خسته و گداخته (از تابش آفتاب به کت و شلوار رسمی) به محل توزیع رسیدم گفتند کارت ها دم بیت توزیع خواهد شد. سرخ شدم. الآن که می نویسم، در اتوبوس هستم برای اعزام به اول فلسطین. این ماجرای سطل میخ امروز بود!

پی نوشت: اتومبیل واشر سر سیلندر پکانده بود. غروب روز 12 ام، برای تعمیر به مکانیک سپردیم اش.
... دانست که چرخ دلیجان مغشوش است ...

پی نوشت 2: سطل میخ یک نظریه است که مبدع آن استاد گرانمایه حضرت آقای مهندس مرتضی عمویی می باشد، هر چند که حسن پناه و دیگران در تکامل نظریه بی تأثیر نبوده اند. این نظریه قسمتی از نظریه‌ی سطل میخ و طشت عسل است که با قانون مورفی و مکتب signs ارتباطات تنگاتنگی دارد. این نظریه در ابتدا خیلی جدی نبود اما اکنون به خوبی می تواند حوادث را پیش گویی و توجیه کند!
۰ ۰ ۳ دیدگاه


وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسان‌ها نکاتی هست که دست‌کم در ظاهر متناقض می‌رسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.