سدیم را که در نفت مستغرق می کردند می آورد در کلاس با کارد مثل پنیر می برید می خواستیم دست ما بدهد نگران بود دست ما بسوزد.
همش حساس بود که نکند یک روزی از ما بخواهند یه چیزی را یک سوالی بپرسند ما بلد نباشیم، خطابش به ما همیشه "آقایون" بود!
همیشه شیک و مرتب بود، ناراحتی اش را هیچ وقت یادم نمی آید دیده باشم. یک روز پیکانش را نیاورده بود مدرسه، گفتیم چرا گفت هر چی استارت زدم روشن نشد، کیف دستی اش را زیر بغل زد و رفت تاکسی بگیرد.
تفاوت بین بچه ها قائل نبود، یادم نمی آید این طور بوده باشد. هیچ وقت بداخلاقی نکرد، هیچ وقت هیچی را به رخ ما نکشید.
همیشه شاد خندان بود، روحش شاد و خندان
دیدگاهها (۲)
توسط:شادمان
۱۴ تیر ۸۹ ، ۰۰:۰۴
توسط:سیدمحمدرضا
۱۹ تیر ۸۹ ، ۰۹:۴۶