خاطراتی از آقای میرسهیل

خاطراتی از آقای میرسهیل

سدیم را که در نفت مستغرق می کردند می آورد در کلاس با کارد مثل پنیر می برید می خواستیم دست ما بدهد نگران بود دست ما بسوزد.

همش حساس بود که نکند یک روزی از ما بخواهند یه چیزی را یک سوالی بپرسند ما بلد نباشیم، خطابش به ما همیشه "آقایون" بود!

همیشه شیک و مرتب بود، ناراحتی اش را هیچ وقت یادم نمی آید دیده باشم. یک روز پیکانش را نیاورده بود مدرسه، گفتیم چرا گفت هر چی استارت زدم روشن نشد، کیف دستی اش را زیر بغل زد و رفت تاکسی بگیرد.

تفاوت بین بچه ها قائل نبود، یادم نمی آید این طور بوده باشد. هیچ وقت بداخلاقی نکرد، هیچ وقت هیچی را به رخ ما نکشید.

همیشه شاد خندان بود، روحش شاد و خندان

۰ ۰
۲ دیدگاه

دیدگاه‌ها (۲)

توسط:شادمان

۱۴ تیر ۸۹ ، ۰۰:۰۴
وبلاگت خیلی جالبه.من یه وبلاگ عنوان "بانک اطلاعات پزشکی ، روان شناسی و گیاهان دارویی" دارماگه دوست داشتی به من هم سر بزن.http://banke-etelaat.persianblog.ir

توسط:سیدمحمدرضا

۱۹ تیر ۸۹ ، ۰۹:۴۶
هرکدام ازاین پیامهاوخاطرات فاتحه ای برای آن مرحوم خواهدبود.خدابه شما هم جزای خیردهدسیدمحمدرضاwww.sabzzist.com

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسان‌ها نکاتی هست که دست‌کم در ظاهر متناقض می‌رسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.