شهید سید مرتضی آوینی
عقل معاش می گوید که شب هنگام خفتن است اما عشق می گوید که بیدار باش، در راه خدا بیدار باش تا روح تو چون شعاعی از نور به شمس وجود حق اتصال یابد. عقل معاش می گوید که شب هنگام خفتن است اما عقل معاد می گوید که همه ی چشم ها در ظلمات محشر در آن هنگامه ی فزع اکبر از هول قیامت گریانند، مگر چشمی که در راه خدا بیدار مانده و از خوف او گریسته باشد.
عقل معاش می گوید که شب هنگام خفتن است اما عشق می گوید چگونه می توان خفت، وقتی که جهان ظلمت کده ی کفرآبادی است که در آن احکام حق مورد غفلت است؟
عشق می گوید چگونه می توان خفت وقتی که هنوز خون گرم امام عاشورا از زمین کربلا می جوشد و تو را فرا می خواند؟ چگونه می توان خفت و جهان را در کف جهال و قداره بند ها رها کرد؟
نه، شب هنگام خفتن نیست.
--------------------------------
شب هنگام خفتن نیست، چرا که مجالی نیست برای خفتن. زمان تنگ است و دشمن محاصره را دمادم تنگ تر می کند. جهان پر شده از بوی دروغین آرامش. فردا عاشوراست، امروز هم عاشورا بود. تاریخ جای عجیبی سکته کرده است. بوی خون می آید و آرامش دروغین را رسوا می سازد. شب هنگام خفتن نیست بوی آتش، بوی خون از کرانه ی نزدیک می رسد. دریای سیاه سرخ است، دریای سرخ سرخ است. همه دریاها سرخ اند.
در چنین شبی چگونه می توان خوابید وقتی صدای نعره گرگ های تاریخ بار دیگر از خاورمیانه به گوش می رسد؟ وقتی روشنایی آتش جنگ چشم هر انسانی را که بینا باشد می آزارد؟
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.