الآن به این ها خیلی احتیاج داریم

الآن به این ها خیلی احتیاج داریم

   جان و تن هر دو در زندگی ممکن است کسل و فرسوده شوند، آن از سنگینی این و این از پرواز آن به ستوه آید.

   جان را به دانش و حکمت بیارایید و زنگ این آیینه را با صیقل اخلاق ستوده و پندار پاک بزدایید تا مراسم معاشرت را در اجتماع با بردباری و صبر برگذار کنید و در محفل همنشینان به حسن مشرب و لطف آمیزش معروف گردید و در نتیجه بار زندگی را آسان به منزل رسانید.

   تن را به کار و کوشش وا دارید و هرگز به سستی و خمود نگرایید تا به قوّه ی فعالیت و عمل همچون روح بانشاط و سبک باشید و پرنده وار شایسته ی پرواز و طیران گردید.

   هرگز از خداوند متعال مخواهید که شما را از غوغای زندگی برکنار دارد و با آرامش و سکوت از این جهان بیرون برد. خدا راضی نیست کسی به هنگام مناجات بگوید: «خدایا مرا از فتنه به دور دار» زیرا مرد خدا آن کس است که قدم در پیکار هستی گذارد و نبرد زندگی را با پیروزی و پاکدامنی برگزار کند. فقط در این مبارزه لازم است که مرام حق و حقیقت نصب العین باشد و با خلوص عقیده و طهارت وجدان پیکار درگیرد.

   آیا شنیده اید که خداوند متعال در کتاب مجید چه فرموده؟

   «فرزندان و ثروت در زندگانی بشر فتنه است»، بنابر این اگر کسی از فتنه بگریزد به عبارت آشکارتری از هستی و حیات گریزان است.

   تیره بخت که کنج عزلت می گیرد و از هیاهوی محیط فرار کرده و به گوشه ی خموشی پناه می برد، نمی داند که «فلسفه ی آفرینش» و راز وجود چیست! او نمی داند که برای گوشه نشینی و انزوا خلق نشده است، بلکه باید با بقاء ناموس حیات در «آشوب جهان» شرکت کند و همچون زندگان به جنب و جوش برخیزد؛ قامتی بیاراید و قدمی فراگذارد، از بینوایی دستگیری کند و نادانی را به دانش و کمال هدایت نماید.

   آری، در غوغای زندگی بیش از آنچه شکست و فساد پدید می آید، صلاح و عمران صورت می گیرد.

   اگر وظیفه ی آدمیزاد در عالم به سکوت و خمود منحصر باشد، یکباره خداشناسان باید از هم پراکنده شده، هریک به گوشه ای خزند و در گلوی دره های تنگ و غارهای ژرف فرو برند و جهان را همچنان سرگشته و گمراه بگذارند و تنها گلیم خود را از آب کشیده به حفظ حان خویش، بشر را بدست غرقاب فنا و امواج نیستی بسپارند...!

   من نمی گویم که لجام گسیخته و خیره خیره خود را در میان جامعه اندازید و بیهوده آشوب و انقلاب برپا کنید، این عمل را نمی ستایم و بدان اجازه نمی دهم. اما گوشه مگیرید و خموش منشینید و آسایش خود را بر رفع مظالم بندگان خدای و تصفیه ی اختلافات مردم ترجیح مدهید. ممکن است انسان به قسمت خود هم راضی باشد و از تقدیر هم خرسند، اما این رضایت ایجاب نمی کند که سرافکنده به کنجی بخزد و زبان بریده از گفت و شنود و خلط و آمیزش، آرام و برکنار ماند.

   خداوند دانا مردان نبرد را در فتنه اندازد و بدینوسیله جوهر جانشان را آزمایش کند، تا بنگرد بردبار و صبور کیست، تا معلوم شود پرهیزکار و پاکدامن کدام، تا بنده را به روز رستاخیز بر خدای حجت نباشد و کسی در آن بازپرسی نیازموده قدم نگذارد.

   پس برخیزید و دامن همت بر کمر زنید، بکوشید و بجوشید و غوغای زندگی را برپا دارید. مرد باشید و با دامن پاک و پندار عالی در صحنه ی نبرد قدم گذارید تا هم از لذت حقیقی حیات بهره برید و هم به وظایف انسانیت خویش قیام نمایید. نه همچون زنده به گوران که بر نفس خود اتکا و اعتماد ندارند و به همین جهت از غوغای زندگی کناره می گیرند.

نهج البلاغه سخنان علی-به قلم جواد فاضل

۰ ۰
۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسان‌ها نکاتی هست که دست‌کم در ظاهر متناقض می‌رسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.