۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گیلان» ثبت شده است

باران‌های نقره‌ای

«باز باران»

مجدالدین میرفخرایی معروف به گلچین گیلانی

 باز باران

با ترانه

با گهرهای فراوان

می خورد بر بام خانه

 

من به پشت شیشه تنها

ایستاده در گذرها

رودها راه اوفتاده

 

شاد و خرم                       

یک دو سه گنجشگ پرگو

باز هر دم

می پرند این سو و آن سو

 

می خورد بر شیشه و در

مشت و سیلی

آسمان امروز دیگر

نیست نیلی

ادامه مطلب
۱ ۰

عروسی حاج محمد

روز سه شنبه عروسی حاج محمد بود. جای دوستان خالی خیلی خوش گذشت. بعضی دوستان قدیمی را دیدیم و بعضی از دوستان را هم که مدتی ندیده بودیم زیارت کردیم.

برای من نیامدن بعضی از بچه ها عادی بود و بعضی دیگر نه. شخص خودم خیلی دوست داشتم، آقای صداقتی را ببینم اما برایشان مهمان آمده بود و نشد که بیایند.

کسی که آمدنش برای من خیلی ویژه بود، مرد لایق، دبیر کافی میرزا مهدی ادیب بود. در اینجا از او که به ما افنخار داد تا میزبانش باشیم تشکر می کنم.

بودن با دوستان با صفا و مخلص خیلی خوب بود، مخصوصاً اگر دیدار ها تحت اثر گرفتاری ها و هیجانات سیاسی نباشند که خوشبختانه همین طور بود.

سفر من و مهدی حدود ساعت 15 روز 28 ام آغاز و ساعت 23 روز 29 ام شهریور خاتمه یافت. یخ بهشت با مزه و با حالی که در خمام خوردیم هم از نکات جالب سفر کوتاه من و مهدی به گیلان بود.

در بعضی مناطق مرسوم است، خانه ای را که می خواهند افتتاح کنند، در پارکینگ اش یک عروسی باحال برگزار می کنند، این پست هم برای این وبلاگ حکم همان عروسی را دارد. باشد که توفیق خدمت داشته باشیم.

با آرزوی خوشبختی، سلامتی و بهروزی برای محمد و همسرش این پست را به پایان می‌برم.

۰ ۰ ۲ دیدگاه

شبکه ی باران و شبهای مرطوب؛ من گیلانی ام و چراغم در این خانه می سوزد

الان که پدرم انگار دارد نماز قضاهای مرا می خواند، مادر و برادرانم خفته اند، صدای جیرجیرک و کولر همسایه می آید و من از این سکوت به فضل الهی بهره می برم.

رطوبت 88 درصد، دمای حباب خشک 27 درجه ی مقیاس صدتایی و دمای حباب تر 23 درجه مرطوب و چسبناک البته فقط پدرم در این شرایط می تواند بخوابد و گرنه بقیه محتاج کولرجون و برق مفت نفتی جون و اداره ی برق جون و جون های متعدد دیگر هستیم.

نگران طبیعت و ظلم بودیم، من و عبدالکریم آن روز در مسیر تهران - قم و نگران گیلان که نیایند برای معادن کذا و کذا زمین را بشکافند و پوست سبزش را در "می گیلان" خراب کنند.

آخرین باری که سوار بی آر تی شدم، یعنی دوازدهم تیر قبل از آمدن به رشت، رادیو داشت آهنگی رو از فریدون پور رضا پخش می کرد. رسیدیم به ایستگاه امام حسین و من مجبور بودم پیاده شم. کلاً داستان از یادم رفت تا اینکه امروز که داشتم KASPERSKY رو برای برادرانم روی کامپیوترشون نصب می کردم، تصادفاً دوباره پیداش کردم. آنتی ویروس حلال بود، پولش را داده بودیم به خود کسپرسکی!

زهرا خانم در پست زنان ساده کامل مطالبی گفت که قسمتی از آن را شاید من می خواستم بگویم. البته من هم قبول دارم که آواز دهل شنیدن از دور خوش است و روستائیان مشکلات زیادی دارند اما می خواهم این را بگویم که زندگی روستایی باید پر رونق بماند. چرایش را همه می دانند!

آخر همان مطلب اشارتی می کند به شبکه ی تلویزیونی باران شبکه ی تلویزیونی شدیداً مورد علاقه ی من. هرچند تا ۸ سالگی تقریباً هیچ چی گیلکی بلد نبودم، اما عجیب به این فرهنگ و زبان علاقه پیدا کرده ام. این حالا حاشیه بود، متن اصلی این است که می شود در عین رواج قومیت مروج وحدت بود و در عین اصالت پیشرفته بود این را در برنامه های شبکه ی باران می توان دید.

برای پخش زنده ی تلویزیونی شبکه ی باران اینجا را کلیک کنید.

شبکه ی باران البته برای سال های متوالی رتبه ی اول شبکه های استانی و همین طور رتبه ی اول بهترین وبگاه اینترنتی را داشته است.

بچه که بودم همیشه به شباهت گیلان و ایران فکر می کردم! دلیل داشت، یک آرم اخبار بعد از ظهر ها بود که نقشه ی گیلان از روی نقشه ی ایران گُنده می شد و می افتاد روی نقشه ی ایران، به هم شبیه بودند.

می شود آهنگ فریدون پوررضا را از اینجا گوش داد

"عاشق منیمی عاشق

از سر گذریم از جان

تا زنده ببه ایران

پاینده ببه ایران"

پی نوشت۱: تیتر این پست از شعار مهندس علی نعیمی برای انتخابات مجلس هشتم شورای اسلامی استفاده کرده است.

۰ ۰ ۲ دیدگاه


وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسان‌ها نکاتی هست که دست‌کم در ظاهر متناقض می‌رسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.