۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مادر» ثبت شده است

قصه ی زهرا

یا فاطر بحق فاطمه ...

قصه دارد مادر زهرای ما
قصه دارد مام بی همتای ما
قصه ی آن بچه های آسمان
قصه ی آن مرد پر نام و نشان
بچه هایش در کریمی بی کران
مردش از جنس خدا از جنس جان
...



اردی بهشت ٩٢
۰ ۰ ۴ دیدگاه

چشمه‌ی الماس

باید از فقدان گل، خونجوش بود

در فراق یاس، مشکی پوش بود


یاس ما را رو به پاکی می برد

رو به عشقی اشتراکی می برد


یاس یک شب را گل ایوان ماست

یاس تنها یک سحر مهمان ماست


بعد روی صبح، پرپر می شود

راهی شبهای دیگر می شود


یاس مثل عطر پاک نیّـت است

یاس استنشاق معصومیّـت است


یاس بوی حوض کوثر می دهد

عطر اخلاق پیمبر می دهد


حضرت زهرا دلش از یاس بود

دانه های اشکش از الماس بود


داغ عطر یاس زهرا زیر ماه

می چکانید اشک حیدر را به چاه


عشق محزون علی یاس است و بس

چشم او یک چشمه الماس است و بس


اشک می ریزد علی مانند رود

بر تن زهرا: گل یاس کبود


گریه کن زیرا که دُخت آفتاب

بی خبر باید بخوابد در تراب


این دل یاس است و روح یاسمین

این امانت را امین باش ای زمین


نیمه شب دزدانه باید در مغاک

ریخت بر روی گل خورشید، خاک


شاعر: احمد عزیزی

۰ ۰ ۳ دیدگاه


وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسان‌ها نکاتی هست که دست‌کم در ظاهر متناقض می‌رسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.