عطر حضور روشن باران
با یاد مهربان تو من جان گرفته ام
در این دقایقی که پر از عطر بندگیست
حال و هوای نغمه ی قرآن گرفته ام
دعا کنید که بتوانیم در این هفته افطاری دهیم.
و عصری داشته باشیم با قرآن چون عجیب حال و هوی نغمه ی قرآن گرفته ام.
چشیدن طعم عبودیت
در لحظه های عاشقانه خود
وقت سجده های طولانی
یا لحظه های غیر عاشقانه
گرسنه، خیس عرق، توی آفتاب
ما را دعا بفرمائید
وقتی حقت را می خورند
گاهی وقت ها که حق کشی را می بینی مثل فیلم رابین هود است، که پدر سوخته داروغه ی ناتینگهام دهن ملت را صاف می کند و خونشان را در شیشه! گاهی وقت ها نه، فیلمی در کار نیست! کوفه همین تهران است که پول بدهی و خدمتی ارائه نکنند و چیزی را که پدر و مادرت به سختی به دست می آورند را از چنگت در بیاورند!
حس عجیبی است وقتی حقت را بخورند و کاری نتوانی بکنی به قول یک ظریف باید ۵۰۰ هزار تومان خرج کنی تا ۲۵۰ هزارتومانت زنده شود!
گاهی وقت ها آدم شکمش سیر است انتقاد می کند، حرف مفت می زند! از استاندارد حرف می زند! حقش را که بخورند اینها همه می شود باد هوا! آن گاه محک می خورد که ببیند می تواند باز هم حرف مفت بزند یا نه!
Title-less
گاهی وقتها آدم فکر می کند که خدا فقط می تواند برایش کاری بکند! و چه درست فکر می کند.
دعا بفرمائید
وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسانها نکاتی هست که دستکم در ظاهر متناقض میرسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.