۶ مطلب در شهریور ۱۳۸۸ ثبت شده است

شعری که رهبر انقلاب گفتند آن را خوشنویسی کنید

/اختصاصی فارس/
 

خبرگزاری فارس: محمدحسین جعفریان در دیدار شاعران با مقام معظم رهبری شعری را خواند که رهبر معظم انقلاب فرمودند: بدهید این شعر را خوش‌نویسی کنند و بدهید به بنیاد جانبازان و ایثارگران، آن‌جا آویزان کنند.


به گزارش خبرنگار فارس، جعفریان که خود جانباز است، این شعر را به جانبازان تحت درمان در «کلینیک درد» بیمارستان خاتم الانبیاء تقدیم کرده است. 
شعر محمدحسین جعفریان که در قالب نو سروده شده است، «عاشقانه‌های یک کلمن!» نام دارد. 
وی این شعر را اختصاصاً در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است: 

دیگر نمی‌گویم؛ پیشتر نرو! 
اینجا باتلاق است! 
حالا می‌گردم به کشف باتلاقی تواناتر 
در اینهمه خردی که حتی باتلاق‌هایش 
وظیفه‌شناس و عالی نیستند. 

همه‌ چیز در معطلی است 
میوه‌ای که گل 
پولی که کتاب مقدس 
و مسجدی که بنگاه املاک. 

ما را چه شده است؟ 
این یک معمای پیچیده است 
همه در آرزوی کسب چیزی هستند 
که من با آن جنگیده‌ام 
و جالب آنکه باید خدمتکارشان باشم 
در حالیکه دست و پا ندارم 
گاهی چشم، زبان و به گمان آنها حتی شعور! 

من بی‌دست، بی‌پا، زبان، گاهی چشم 
و به گمان آنها حتی شعور 
در دورافتاده‌ترین اتاق بداخلاق‌ترین بیمارستان 
وظیفه حفاظت از مرزهایی را دارم 
که تمام روزنامه‌ها و شبکه‌های تلویزیونی 
حتی رفقای دیروزم - قربتاً الی‌الله - 
با تلاش تحسین‌برانگیز 
سرگرم تجاوز به آنند. 
جالب آنکه در مراسم آغاز هر تجاوزی 
با نخاع قطع شده‌‌ام 
باید در صف اول باشم 
و همیشه باید باشم 
چون تریبون، گلدان و صندلی 
باشم تا رسیدن نمایندگان بانک‌ها 
سپس وظیفه دارم فوراً به اتاقم برگردم. 

من وظیفه دارم قهرمان همیشگی فدراسیون‌های درجه چهار باشم 
بی‌دست و پا بدوم، شنا کنم و ... 
دفاع از غرور ملی-اسلامی در تمام میادین 
چون گذشته که با یازده تیر و ترکش در تنم 
نگذاشتم آن‌ها از پل «مارد» بگذرند 

حالا یک پیمانکار آن پل را بازسازی کرده است 
مرا هم بردند 
خوشبختانه دستی ندارم. 
اگر نه یابد نوار را من می‌بریدم 
نشد. 
وزیر این زحمت را کشید 
تلویزیون هم نشان داد 
سپس همه برگشتند 
وزیر به وزارتخانه‌اش 
پیمانکاران به ویلاهایشان 
و من به تختم. 

من نمی‌دانم چه هستم 
نه کیفی و نه کمی 
بی دست و پا و چشم و گوش و به گمان آن‌ها حتی ... 
به قول مرتضی؛ کلمنم! 
اما این کلمن یک رأی دارد 
که دست بر قضا خیلی مهم است 
و همواره تلویزیون از دادنش فیلم می‌گیرد 
خیلی جای تقدیر و تشکر دارد 
اما هرگز ضمانتی نیست 
شاید تغییر کنم 
اینجاست که حال من مهم می‌شود. 

شاید حالا پیمانکاران، فرشتگان شب‌های شلمچه 
پاسداران پل مارد 
و ترکش خوردگان خرمشهرند 
شاید من 
حال یک اختلاس‌پیشه خودفروخته جاسوسم 
که خودم خرمشهر را خراب کرده‌ام 
و لابد اسناد آن در یک وزارتخانه مهم موجود است 
برای همین باید، همین‌طور باید 
در دور افتاده‌ترین اتاق بداخلاقترین بیمارستان 
زمان بگذرد 
من پیرتر شوم 
تا معلوم شود چه کاره‌ام. 

سرمایه من کلمات است 
گردانم مجنون را حفظ کرد 
یکصد و شصت کیلومتر مربع با پنجاه و سه حلقه چاه نفت 
اما بعید می‌دانم تختم 
یکصد و شصت سانتی‌متر مربع مساحت داشته باشد 
چند بار از روی آن افتاده‌ام 
یکبار هم خودم را انداختم 
بنا بود برای افتتاح یک رستوران ببرندم! 

من یک نام باشکوهم 
اما فرزندانم از نسبتشان با من می‌گریزند 
با بهره‌ هوشی یکصد و چهل 
آنها متهمند از نخاع شکسته من بالا رفته‌اند 
زنم در خانه یک دلال باغبانی می‌کند 
و پسرم می‌گوید: 
ما سهم زخم از لبخند شاداب شهریم. 

فرو بریزید ای منورهای رنگارنگ! 
گمانم در این تاریکی گم شده‌ام 
و بین خطوط دشمن سرگردان، 
آه! پس چرا دیگر اسیرم نمی‌کنند 
آه! چه کسی یک قطع نخاعی بی‌مصرف را اسیر می‌کند 
و باز آه! چه کسی یک اسیر را اسیر می‌کند 
آه و آه که از یاد بردم، من اسیرم 
زندانی با اعمال شاقه 
آماده برای هر افتتاح، اعلام رای 
و رقصیدن به سازها و مناسبت‌های گوناگون 
و بی‌اختیار در انتخاب غذا 
انتخاب رؤیاها 
حتی در انشای اعترافاتم. 
و شهید، شهید که چه دور است و بزرگ 
با تمام داراییش؛ 
یک شیشه شکسته 
یک قاب آلومینیومی 
و سکوت گورستان 
خدا را شکر، لااقل او غمی ندارد 
و همیشه می‌خندد 
و شهید که بسیار دور است از این خطوط ناخوانا 
از این زبان بی‌سابقه نامفهوم 
و این تصاویر تازه و هولناک، 
خدا را شکر! لااقل او غمی ندارد 
و همیشه می‌خندد 
و بسیار خوشبخت است 
زیرا او مرده است. 

و من اما هر صبح آماده می‌شوم 
برای شکنجه‌ای تازه 
در دور افتاده‌ترین اتاق بداخلاق‌ترین بیمارستان 
در باغ وحشی به نام کلینیک درد 
تا مواد اولیه شکنجه‌ای تازه باشم 
برای جانم 
تنم 
وطنم 
تا باز خودم را از تخت یک مترو شصت سانتی‌ام 
به خاک بیندازم 
اما نمیرم 
درد این ستون فقرات کج 
و فراق 
لهم کند 
اما همچنان شهیدی زنده باقی بمانم

۰ ۰ ۱ دیدگاه

پروژه ی لیسانس

می بست دو چشم خویش بسته

آن آب که در ورق نشسته

کی آب به داد من همی رس

صد گرگ که در کمین نشسته

این واتری سوپ الیور توئیسته یا پروژه ی کارشناسی؟

پ. ن. شعر از خودمان است

۰ ۰ ۰ دیدگاه

سخن رانی رئیس جمهور در مجلس

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8806081464

سخنرانی پخته ای به نظرم.

۰ ۰ ۴ دیدگاه

دوچرخه سواری بامدادی

 

... شب قبلش با علی عبدالوهاب رفته بودیم مسجد ارک و خیلی خوب شده بود. گفتیم و گفتیم و گفتیم از خودمان، از بقیه، از مملکت. در ترافیک برگشت به منزل، نگران سحری مرتضی و خودم بودم، زود برگشتیم. حکایت زیاد نشود، از شلوغی ساعت 3 بامداد مسجد ارک متعجب شده بودم آنهم هفته ی اول ماه رمضان.

بامداد شنبه، هفتم شهریور ساعت 2 برای دوچرخه سواری از خلوت پیچیده ی منزلگه درس خوانان سخت کوش بیرون زدم. دوچرخه ام میزان بود و خودم هم خیلی خسته نبودم. کمتر از چند روز به موعد دفاع پروژه ی کارشناسی نمانده است و ورزش فایده ی دیگرش این است که اضطراب را دور می کند. از خیابان روانمهر وارد خیابان ابوریحان، پس از آن خیابان جمهوری اسلامی شدم و از آن جا، بعد از مدتی رکاب زدن به سمت شرق دور زدم و وارد خیابان ولی عصر (عج) شدم. پس از انقلاب سربالائی ها را پیمودم و نرسیده به میدان ولی عصر از یک خیابان شرقی غربی وارد خیابان فلسطین شدم. از انقلاب عبور کردم و بازگشتم.

در خیابان سطل آشغال ها و گربه ها را دیدم، موش ها و آدم ها را نیز. مردی که خیلی گرسنه بود را دیدم که با ولعی مثال زدنی ـ در زمان کوتاه پشت چراغ قرمز ـ لقمه ای می خورد و رفتگران را دیدم که محکومند در بر هم کنش گربه ها، موش ها و آدم ها نزدیک ترین لایه باشند. من امنیت را لمس کردم، آرامش را حس کردم، نشاط را حس کردم. در شهری که تا چند روز پیش خیلی ها برای نا آرامی اش برنامه داشتند. سحری با مرتضی مرغ را پختیم، سرخ کردیم و با برنج خوردیم. خیلی خوشمزه شده بود. اذان گفتند، نماز خواندیم، کمی وقت سپری شد. فکری بودم. در ذهنم آمد که خیلی وقت است دستم به زیور مطلبی انسانی مزین نشده است لذا این ها را نوشتم. و شکرگزار خداوند بودم وقتی به خواب رفتم.

 

۰ ۰ ۲ دیدگاه

اسراییل در حال انفجار از داخل است

 اشاره به ادعاهای دروغین رژیم صهیونیستی:
نویسنده یهودی: اسراییل در حال انفجار از داخل است

خبرگزاری فارس: یک نویسنده و فعال یهودی با اشاره به ادعاهای دروغین رژیم صهیونیستی در رابطه با وجود آزادی و دموکراسی در این رژیم و با مقایسه مصادیق آن خصوصا ماجرای حمله به غزه و قتل یک هم‌جنس‌باز، تاکید کرد: رژیم صهیونیستی در حال متلاشی شدن از درون است.


به گزارش فارس، هفته جاری پایگاه خبری -تحلیلی "ولترنت " مقاله‌ای به قلم " گیلاد آتزمون " نویسنده و فعال یهودی منتقد صهیونیسم که در سرزمین‌های اشغالی متولد شده است، منتشر کرد. این پایگاه تحلیلی در توضیح این گزارش نوشت: سیاستمتداران این رژیم اسرائیل به وسیله درجه بیرحمی‌شان نسبت به فلسطینیان شناخته می‌شوند. 
هرچه قدر که اسراییلی‌ها دوست دارند تا خودشان را "شکیبا و آزاد " نشان دهند اما آنها از همسایگانشان متنفرند و بیشترین روش‌های کشنده و مرگ‌آسا را علیه آنها اجرا می‌کنند. بنابراین نباید از چنین مسایلی متعجب بشویم زیرا در رژیمی که فسفر سفید بر سر غیرنظامیان می‌ریزد و میلیون‌ها نفر را پشت سیم‌های خاردار گرسنه نگه می‌دارد، برخی افراد تمایلات مهلک و کشنده‌ای را گسترش می‌دهند. 
این رژیم بر اساس نفی و خنثی‌سازی بنا شده است. و از هرچیزی که نتواند یهودی باشد، متنفر است. این رژیم از اعراب متنفر است، از فلسطینیان متنفر است، از غیریهودیان متنفر است، از نقد و انتقادگری متنفر است، از اسلام متنفر است، از پاپ و مسیحیت هم متنفر است. 
روز گذشته (17 مرداد) نیز لیستی از سران برجسته اسراییلی برای ترفیع و بالابردن اندیشه جعلی آرامش و آزادگی یهودیان، سریعا اقدام کردند.در میان این افراد،‌ "تزیپی لیونی " رهبر حزب مخالف نیز که هشت ماه پیش غزه را بر سر ساکنانش خراب کرد، وجود داشت. وی در حمایت از هم‌جنس‌بازان گفت: " ما باید این قدرت و توانایی را به یک کودک بدهیم تا بتواند به والدینش بگوید: من هم‌جنس‌باز هستم. " 
این در حالی است که تنها هشت ماه قبل از این، همین لیونی نگران صدها کودکی نبود که در جنایات جنگی که وی با ذوق و شوق آنها را ادامه می‌داد، به طرز فجیعی کشته شدند. ظاهرا او خیلی نگران هزاران کودکی نبود که شدیدا زخمی شده و از زندگی‌شان جدا شدند. 
یکی دیگر از مجرمان جنگی برجسته اسراییلی و مردی که استفاده از سلاح‌‌های فوق مخرب را در منطقه باب کرد، کسی نیست جز رییس‌جمهور "شیمون پرز ". 
وی در رابطه با قتل یک هم‌جنس‌باز در تل‌آویو گفت: " قتل تکان‌دهنده شب گذشته در تل‌آویو، نوعی از قتل است که یک انسان روشن و با فرهنگ آنرا نمی‌پذیرد. " 
اما این مرد که به خودش به عنوان سفیر یهودیان روشن و بافرهنگ ، افتخار می‌کند، در واقع خودش به شخصه مسئول مرگ اکثر فلسطنیان و قصاب‌تر از هر سیاست‌مدار زنده دیگری است. 
"بنیامین نتانیاهو "، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی نیز یکی از کم سعه صدرترین سرانی است که تاکنون در رابطه با سعه صدر و آزادگی سخن گفته‌اند: " ما یک کشور دموکراتیک و آزاده هستیم و باید به همه همانطور که هستند، احترام بگذاریم. " 
من تنها می‌توانم آرزو کنم که نخست‌وزیر اسراییل این شجاعت را پیدا کند که دفعه بعدی که فلسطینیان را از زمین و خانه‌شان بیرون می‌کند، به سخنان خودش گوش دهد. 
این واقعا مسئله دشواری است. اسراییل فقط بطور نمادین آزاده و دارای سعه صدر است. این رژیم فقط به مانیفست دروغین لیبرالیسم پیوسته است. این "تا حدی " دموکراسی است، "تا حدی " یک جامعه باز است، "تا حدی " یک جامعه روشنفکر است. هرچه این رژیم بیشتر خود را به خاطر لیبرال و آزاده بودن تحسین می‌کند، تجاوزات بیشتری مرتکب می‌شود و هرچه بیشتر وانمود به باز و آزاد بودن می‌کند، کشنده‌تر می‌شود. 
شاید این مسئله بتواند توضیح دهد که در چنین "جامعه آزادمنشی " چه می‌گذرد: 94 درصد جمعیت اسراییل از کشتار فجیع فلسطینیان در یورش اخیر رژیم صهیونیستی به غزه، حمایت کردند. بسیاری از شهروندان اسراییلی به مرز غزه آمدند تا ببینند ارتش آنها چگونه چنین کشتاری را انجام می‌دهد. 
این دوگانگی منزجر کننده "ازادگی " دروغین و تجاوز پست و فرومایه رژیم صهیونیستی، نتیجه یک هوس و خیال مجعول و نادرست کلی یهودی است. توهمی که بر اساس تقلید از برخی ایدئولوژی‌های غربی بوجود آمده است که کاملا با ایدئولوژی‌های یهودی ( مذهبی و سکولار) بیگانه است. آزادگی، دموکراسی و لیبرالیسم با احکام سیاسی کاملا نژادپرستانه یهودی بیگانه هستند. 
اما برای آنهایی که هنوز قادر به دیدن این حقایق نیستند، باید گفت که تجاوز صهیونیستی در حال برگشت به سمت خودش است. اسراییل در حال انفجار از داخل است

۰ ۰ ۰ دیدگاه

چرا اعترافات راست هستند؟

اعترافات کودتاگران مخملی حجت است؟

هفته گذشته اعترافات برخی عناصر مؤثر در کودتای مخملین از سیمای جمهوری اسلامی پخش گردید وهمه را شگفت زده کرد. این اعترافات به اندازه ای مهم بود که برخی مثل آقایان یوسف صانعی و بیات زنجانی که گویا نقش مرجعیت تقلید را برای جبهه اصلاحات ایفا میکنند، دیدن آن را تحریم و آن را غیر قابل اعتماد دانسته اند! بعضی نیز که هنوز در حلقه توهمات خود به سر میبرند، آن را اعتراف تحت فشار یا قرص و آمپول نامیده‌اند!

 درباره اعترافات فوق نکاتی چند قابل تامل است:

 1)اگر با قرص و کپسول می توان از متهمانی مثل حجاریان و عطریان فر اعتراف گرفت، امریکاییها که از تکنولوژی بالاتری برخوردارند می بایست در این امر از ما جلوتر باشند؛ درحالی که نه اسراییلیها توانسته اند از اسرای حزب الله این گونه اعتراف بگیرند و نه امریکایی ها توانستند از دیپلمات های ایرانی دستگیرشده در بغداد و اربیل کوچک‌ترین اعترافی بگیرند. اگر میشد با کمک قرص و کپسول اعتراف گرفت، این همه انسانهای بی‌گناه در زندانهایی مانند ابوغریب و گوانتانامو در زیر شکنجه جان نمیدادند و حاج اخمد متوسلیان و دوستانش چند دهه در زندان های مخوف اسراییل بلاتکلیف نمیماندند. ضمناً خود متهمان به‌ویژه ابطحی این سخن را مضحک و توهین به خود و شعور مردم دانستند.

2) به نظر می رسد حکمت اعترافات در جای دیگری است و آن ضعف ایمان و علاقه شدید به دنیا است؛ همه همت برخی سیاست‌زدگان، تأمین زندگی هرچه بهتر و مرفه تر دنیاست. بنابر این، اگر احساس کنند زندگی دنیایی آن ها به خطر افتاده طبیعی است همه همت و تلاش خود را به کار ببندند. دفاعیات آقای عطریان فر در دادگاه و تمسک به آیات و روایات و سخنان حضرت امام(ره) نشان داد که وی از احکام اسلام بی اطلاع نیست. او خوب میداند که در یک پروژه براندازی دستگیر شده و مجازات براندازی در نظام اسلامی، بسیار سنگین است؛ از این رو برای فرار از آن حاضر است با دادگاه همکاری کند و به واقعیت‌هایی که در پرونده اش موجود است اعتراف کند، شاید به خاطر این همکاری، از مجازات وی اندکی کاسته شود. جمله ای که دایماْ در سخنانش تکرار می شد این بود» یقین دارم که رافت جمهوری اسلامی شامل حالم خواهد شد» .اما فرزندان مؤمن و انقلابی که جز به خدا و آخرت نمی اندیشند از مرگ و اعدام هراسی ندارند بلکه شهادت در راه خدا را بالاترین رستگاری می دانند از این رو در زیر سخت ترین شکنجه های قرون وسطایی اسراییل و آمریکا نیز استقامت کرده لب به سخن واعتراف نمی گشایند. و جالب این که از قرار شنیده ها برخی از دستگیر شدگان اخیر، در همان مسیر انتقال به بازداشتگاه اعتراف می کردند!!

  3) نکته دیگری که باید توجه داشت این است که این اعترافات از پشتوانه اسناد برخوردار است؛ مکالمات تلفنی و اسناد ارتباط آن ها با بیگانگان و اعترافات دوستان نشان در باره آن ها، حضور در کلاس درس کودتای مخملین در دبی یا قرار گاه اشرف همراه با برخی نیروهای امنیتی که در میان آن ها نفوذ کرده بودند همه موجود است، چنانچه آن ها اعتراف هم نکنند، انتشار اسناد می تواند گویای بسیاری از این مسایل باشد. بنابراین وجود اسناد و شواهد غیرقابل انکار، راهی جز اعتراف باقی نمی‌گذارد.

درباره فتاوایی هم که این روزها از بعضی به‌اصطلاح مراجع در باره اعترافات آشوب گران صادر میشود باید گفت این آقایان سال هاست که در اردوگاه اصلاح طلبان خیمه زده اند و شعار خود را «دانستن حق مردم است» قرار داده بودند و اکنون می گویند که «ندانستن حق مردم است»! صانعی می گوید: «نکته مهمی که باید مورد توجه قرار گیرد، عبارت از بی‌اعتنایی به این اعتراف‌گیری‌ها و عدم ترتیب اثر به آن‌هاست و مخالفتی روشن و آشکار با قرآن و وحی و حکم‌الهی است.» و آقای بیات که سال ها پیش به دلیل برخی تخلفات به زندان افتاد و با عفو رهبری آزاد شد در موضع گیری آشکار مردم را از شنیدن و ترتیب اثر دادن به اعترافات باز میدارد! گویا اینگونه افراد تصور میکنند که مقلدانشان (اگر مقلدی داشته باشند) باید در چارچوبی که آنها تعیین می‌کنند فکر کنند و تصمیم بگیرند. ظاهراْ ترس آن ها از این است که مردم متوجه شوند عوامل اغتشاشات ا‌عترافات کرده‌اند که با اسراییل و انگلیس و آمریکا ارتباط داشته و دقیقا نقشه های آنان را عملیاتی می کرده اند؛ واقعیت تلخی که در دادگاه دوم از سوی برخی متهمان به آن تصریح شد و خانم کلینتون وزیر خارجه آمریکا نیز به آن اعتراف کرد. اکنون دیگر چه آبرویی برای آقای موسوی و آقایان صانعی و بیات و دیگر حامیان این نامزد سبز پوش باقی مانده است که بخواهند با سر پوش گذاشتن بر واقعیت‌ها، چند روز دیگر افکار عمومی را ناآگاه نگه‌دارند. بحمدا... همه چیز بر همگان روشن شده و حجت بر همه تمام گردیده است. با این وجود، دیگر پس از اعتراف طرف آمریکایی به همان مضمون اعترافاتی که متهمان کودتای مخملی داشته اند جای هیچ تردیدی باقی نمی‌ماند که این گروه در پی براندازی نرم و کودتای مخملی بوده اند و با این به‌اصطلا‌ح فتاوی موهن چیزی از اعتبار اعتراف‌ها کاسته نخواهد شد، جز اعتبار خود این آقایان.

4) پس از اعترافات رسمی خانم کلینتون و وزرای خارجه انگلیس و فرانسه، دیگر جای هیچگونه تردیدی در هدایت کودتای مخملین از خارج باقی نمی ماند؛ چرا که آن‌ها علاوه بر پذیرش نقش آمریکا و... در راه اندازی اغتشاشات، می گویند: ما این راه را ادامه خواهیم داد. حتماْ مدعیان شکنجه وفشار و دادن قرص و کپسول، در مورد خانم کلینتون و... نیز خواهند گفت اعترافاتش تحت فشار یا بر اثر قرص و کپسولهای ارسالی از سوی ایران بوده است!

5) آیا مدعیان خط امام(ره) تمام اعترافات انجام‌شده توسط مجرمان مختلف در زمان ایشان را نیز بی‌اعتبار می‌دانند؟! مثلا‌ً آیا کودتاگران نوژه و یا آقای قطب‌زاده، وزیر خارجه اوایل انقلا‌ب، در کجا اعتراف به قصد کودتا کرد؟ به جز در زندان و دادگاه؟! آیا وی براساس همین اعترافات و... در زمان حضرت امام(ره) اعدام نشد؟! آیا اعترافات وی از نظر صانعی و بیات و مدعیان اصلا‌حات، شرعی و قانونی نبود؟!

6) به‌راستی معمولا‌ً مجرمان درحال آزادی و قبل از دستگیری اعتراف می‌کنند یا پس از زندانی‌شدن و به دادگاه رفتن و دیدن اسناد و شواهدی که جرم آن‌ها را نشان می‌دهد؟ در کجای دنیا اعتراف در دادگاه غیرقانونی و غیرقابل پذیرش است؟!

7) روشن است که مدعیان اصلا‌حات و سران اغتشاش اگر اعترافات را زیر سؤال نبرند پس چه کنند؟!!!

8) با روشن شدن وابستگی مدعیان اصلاحات به دشمنان و هماهنگی با آنان در جهت براندازی، باید حکم قطعی اسلام در باره این براندازان به سرعت اجرا شود؛ چرا که آنها در صورت موفقیت، اندک ترحمی نمی کردند و بر حسب اعترافاتشان نظام اسلامی را به نظام شاهنشاهی تغییر می دادند. بنابراین باید همانند کودتاگران نظامی با آنها برخورد کرد تا درس عبرتی برای دیگران باشد. البته درباره کسانی هم که این روزها در پوشش فتوی و توصیه به کمک کودتاچیان آمده اند باید تأمل کرد و آنها را نیزمورد پرسش قرار داد.

قاسم روانبخش

۰ ۰ ۲ دیدگاه


وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسان‌ها نکاتی هست که دست‌کم در ظاهر متناقض می‌رسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.