از روی دست محمد کاظم کاظمی
مرا ببخش بر ولی قائم من
نگفته بودم و سخت است آنچه می گویم
و از دهان درخت است آنچه می گویم
به سنگ سنگ بناها نشان دست تو نیست
به چوب چوب بناها بهار مست من است
درختم و ببریده از آدمی بویم
همیشه سر به سپهرم خدای می جویم
درختم و بشنیدم داستان دو کاج
درختم و نشنیدم یاری از امواج
به هر کجا که برویم دشمنم باقی است
به هر کجای که هستم امید من واهی است
اگر پسند و اگر نا پسند می گویم
نگفته بودم و اینک چو قند می گویم
همیشه گفته ی من چو قند شیرین بود
برای زنده دلان ِ چو قند شیرین بود
تنم تکیده و دل هم چو غصه چرکین است
چرا که او پر ِ قصه های غمگین است
خدا خدا به هر آن کس امید در وی هست
مرا مرا فقط بر در تو امید است
چرا که هست کسان را طمع به روح و تنم
کسی به فکر دلم، ریشه ام، سخنم
خدا خدا به هر آن کس که بر تو استاده
مرا ببخش من ِ از نفس بیفتاده
۲۳ مهر ۸۷
تهران
یاران جافی و باران کافی
۲. دیشب رشت توفان بود کلی باران آمد کلی باد آمد. همه ی خرپشته ها معلق شدن همه ی دیش ها رو باد برد! کاسبی نصاب ها رونق گرفت!
۳. پایگاه عکاسی حتما ببینید
۴. کتاب ماه نو کتاب خوبی است در باره هلال های ماه که هر از چند گاهی بحثش در مملکت محروسه ی ما مطروحه و مبحوثه می شود ماه نو را ببینید
۵. دعا بفرمائید
توسعهی صنایع دستی آنقدر ها هم خوب نیست!
نشانه عدم توسعه در بخش های اصلی صنعت است
روی بستری از سیال
باز مهر آمده است
باز مهر آمده است
عجیب می آید
بوی چوب و کاغذ
یاد ِ من می آورد دفتر های نوی شروع سال تحصیلی را
که بچه اعیان ها جلدمحکمش را داشتند
و بچه های متوسط دولتی هایش را – با همان آرم مرکز تهیه و توزیع کالا –
بچه فقیر ها شکری اش را داشتند که استثنائاً نمی داد بوی چوب و کاغذ
یاد ِ من می آورد
مداد هایی را که بر اثر افراط در تراشیدن، نوک شان می شکست
معنای عمیق افراط و تفریط بود که در همین کار عجیب تجلّی می یافت و پیوند می زد ما را با عالم مثلی افلاطون
به یاد بیاوریم امتحان های قوه ای را که روی تخته سوال هایش را می نوشتند و نبود ماشین کپی که مزخرفات از ما بهتران را در تیراژ های بالا چاپ کند
وایت برد هم نبود
در عوض آن ایام که محصل بودیم دست و دلهامان [بود] همچون رخ ماه
فکر هم می کردیم
فکر هم می کردیم
فقط آن نوک مداد است که گه می شکند
روزها می گذرند
گاه هم می بینیم که مدادی بشکسته ز کمر نوکش اما سالم
روز ها را بنهیم
روز ها را بنهیم
دهنی باز کنیم
عجیب می آید بوی کاغذ، بوی چوب، بوی آن شب های خوب
ما مدادی سختیم، کمری راست کنیم
سال را بو بکشیم
سال را بو بکشیم
امتحان نزدیک است. پاییز 87
حجاب مستور
وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسانها نکاتی هست که دستکم در ظاهر متناقض میرسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.