نوستالجیا، تجربه ی ارتعاشی
حمید عادتم داد که به نوستالژیک بگویم نوستالجیک همان طور که دکتر بهادری به جای کیلوژول گفت کیلو و بعد من و بادومچی با هم – جول.
میمه و سرمای سگ و پرنده هم قفس هم خونه ی من با صدای مرتضی عمویی برای من خیلی نوستالجیک هستند و یادم میآورند صبح بعد از شب رصد را که شیراوژن سمت راستم بود و موحدی سمت چپم هر دو خواب بودند و می لرزیدند که سرما سخت جان کاه بوده و من که خوابم پریده بود از چنین تجربه ی ارتعاشی متعجب بودم.
نخبگی و مصیبت های آن 1
دوران پسا نخبگی
- فرزند شما را سه روزه به نخبه تبدیل می کنیم.
- موسسه ی فرا غیرانتفاعی نخبه سازان ایران با اساتید نخبه، کادر نخبه، و حتی آبدارچی نخبه
- نخبگی تخصص ماست
- گرفتن کارت نخبگی در سه روز (دانش آموزی – دانشجویی)
پ. ن. نظر به دادن پول و مسکن به نخبگان نخبگی اهمیت جدیدی یافته است. دولت ها که حتی از تهیه ی کتاب در دانش گاه ها ناتوان بودند و هستند و برای دست رسی به کتب و مقالات و فضای کتاب خانه ای کمکی از دستشان ساخته نیست، به دادن خونه و زمین از کیسه ی خلیفه می پردازند.
پ. ن. 2 دلیل برای صحبت بالا یکیش این است که خود ما که مثلاً تو شریف درس می خونیم باید کپی بنجل و دست چندم کتاب های استادامونو بخونیم.
صنعت سگ صاحاب و محیط زیست بیچاره و آدم های بدبخت
از قیل تا قال از قال تا حال (4)
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده ام"
آن چیز دیگر هم شود روزی به پای جان فدا
قالی سزاوارش بگو سوزیدنش نبود روا
قصه ی لبخند ِ رفتن
خوب ما می رویم
لبخند می زنیم
و غصه نمی خوریم
که دنیا زود تموم میشه
مثل تابستون
که همیشه زود تموم شده
webmaster
مدال
اندوه چهره ی گرفته ی فردین معصومی تأثیر منفی عجیبی روی من گذاشته است، حالم خوش نیست، چیست این کیمیای المپیک که این همه تشنه ی او شده ایم؟ نمی دانم ساده ترین واژه است، ما تاثیر ورزش را دست کم می گیریم، در نهایت ورزشکاران مان را مانند اطلس زیر کره ی ارض می گذاریم تا تحمل کنند سنگینی تمام آرزو های یک ملت را.
وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسانها نکاتی هست که دستکم در ظاهر متناقض میرسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.