دشت نشاء
ساعت 2 و 11 دقیقه ی بامداد شنبه 10 فروردین 87 است. روی تختم نشسته ام انتقال حرارت می خوانم تا دوازده ساعت دیگر با همراهی پدرم و مادرم سفری کوتاه می رویم به لشت نشاء شهری در شمال شرقی رشت با حدود 25 کیلو متر فاصله. سرزمین پدری. البته میراثی آنجا نداریم، همه را یک آتش به جان گرفته ای، 40 سال پیش سر اصلاحات ارضی پهلوی پدرسوخته بالا کشید. آنچه آن جا داریم تعدادی آشنا و فامیل زنده و تعدادی قبر است از رفتگان پدرم که در دار دنیا – به قول خودش – فقط یک خواهر دارد و ما را. که همین هم غنیمت است در روزگار معراج فولاد و اصطکاک فلزات.
دلم می خواهد بروم و یک مزرعه آنجا داشته باشم. توی مزرعه دلم می خواهد خانه داشته باشم، به آن می گویند خانه باغ که هراز چند گاهی فرار کنم از دست همین دوستان جان و دشمنان نادان و اضطرابات فراوان که ناخواسته تحمیل می شود بر دل و جانمان. می نویسم از زمین های وقفی که یک درباری معلوم نیست از کجا آورده وقف کرده و ملت مدت هاست که گرفتار آنند. می نویسم از راه های گلی و جای چرخ های دوج و اسب های قهوه ای و قوهای فریاد کش و مردمان آرام.
می نویسم از سهراب سپهری که خودش یا برادرش همکلاسی بابا بوده و این سهراب سپهری نه آن است که لب حوض بنشیند و مادرش ریحان بچیند، بلکه کسی بود به جبهه رفت و شهید شد. شاید هم خیلی وقت ها بوده که لب حوض نشسته و مادرش ریحان چیده، اما کسی نگفته و کسی نشنیده. البته بابا از بعد از سال 50 ندیده او را. سهراب سپهری آن جا معروف است چند کوچه و خیابان شاید به نام اوست نه به خاطر شعرش بلکه به خاطر شعورش.
از این که چرا جوجه های اردکی می بینم که مادرشان نه اردک بلکه مرغ است اول تعجب می کنم. ولی مرغ اهل آب نیست پس جوجه ها را از خطر به دور نگه می دارد ولی اردک ددری است، هی این ور و آن ور آویزون است پس مرغ بهتر است برای مادری، با اینکه اردک نیست، با اینکه شنا بلد نیست؛ در این هم نکته هاست تا ببینیم و بیاموزیم و عبرت بگیریم.
در هنگام باران تابستانی
الآن که مرقوم می فرمائیم با سرانگشتان تدبیر این سطور را، باران بسیار جسورانه مشغول شستشوی شهر باران است، چنان خشم آلود که گویی عزم نموده گناهان مردمان بشوید. چه تلاشی پر از لطف. چه مهربانانه می بارد. هر چند هماکنون خشمگین، ولی پیوسته باریده است این باران رحمت الهی! این ما هستیم که گاه غافل میشویم، خدا به ما مزهی خشکسالی را می چشاند تا دوباره یادمان بیاید که ابر و باد و مه و خورشید و ... و شکر گزاری را. و میآزماید که ببیند عشق را فراموش میکنیم یا نه.
دکتر غلامحسین مجذوبی و دکتر محمود نیلی مترجمان کتاب مقاومت مصالح گییر و تیموشینکو در صفحهی 4 ترجمهی این کتاب landing gear را چرخدندهی فرود ترجمه کردهاند!
این لغت در فارسی به درستی به معنای ارابهی فرود ترجمه شده است. این را مینویسیم چون حال نداریم به صورت کتبی و شفاهی نویسندگان کتاب را مطلع کنیم و به تعبیر برخی دوستان هر کسی که فیل میخواهد ناگزیر از مراجعه به هندوستان است! خودشان و دوستانشان اگر به وبلاگ ما سری زدند ببینند و به جان ما دعا کنند. گفتنی است، البته ضرب المثل چیز دیگری بود و ضرب ِ مَثَل کار دیگری است! که ما در اینجا دومی را انتخاب نمودهایم.
داریم ارشد میخوانیم، البته از بند بالا قابل حدس است، چه کتابهای نویی!! یکیش همین مقاومت مصالح. چیزهایی را که تا پیش از این فقط از زبان دورعلی شنیده بودم و بدین جهت او را پیامبر طراحی اجزا و مقاومت و علم مواد می دانستم، بیشترشان را میتوان در صفحات 1 تا 25 همان کتاب فوقالذکر یافت!
یکی از رفقا پرید! پرید؟ یعنی ازدواج کرد. ازدواج کرد؟ بعله یعنی رفت خونهی بخت. به به! به به! این خونهی بخت که می گن اینه! به به! ببخشید آدرسشم دارین؟ بله؟ آهان نخیر. خوب باشه حالا یه کاریش میکنیم! خب دوست عزیزی که ممکنه نخوای نامت فاش بشه! مجرد بودی، متأهل شدی؛ صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت! این هم پاراگرافی که به افتخار تو نوشتیم.
"چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را"
التماس دعای لازم و کافی داریم!
در مصرف آب و برق صرفه جویی کنید.
یا حق
Grades
On Thu, 3 Jul 2008, Mostafa Hassanpanah wrote:
Dear Dr. Jalali,
Salaam,
We appreciate any action that can increase our control grades.
bests
-----------------------------------------------------------------
This message has been scanned for viruses by SINA MailScanner
and the answer was:
Dear Mr. Hassanpanah,
The grades have been passed to "Amoozesh" long ago.
Sincerely yours,
Jalali
وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسانها نکاتی هست که دستکم در ظاهر متناقض میرسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.