رسم
شاعر این شعر را نمی شناسم. گفتم که یادتان باشد من استاد طوفان نیستم!
رسم
صدا از کالبد تن به در کشید مرا
صدا به شکل کسی شد به بر کشید مرا
صدا شد اسب ستم روح کشان زپیش
به خاک بست به کوه ها و کمر کشید مرا
بگو که بود که نقاشی مرا می کرد
که با دیده همواره تر کشید مرا
چه وهم داشت که از ابتدای خلقت من
غریب و کج قلق و در به در کشید مرا
دو نیمه کرد مرا پس تو را کشید از من
پس از کنار تو این سو تر کشید مرا
میان ما دو از مرگ کرد نقاشی
به میخ کوفته پشت در کشید مرا
خوشش نیامد این نقش را بهم زد و بعد
دگر کشید تو را و دگر کشید مرا
رها شدیم تو ماهی شدی و من سنگی
نظاره ی تو به خون جگر کشید مرا
من و تو را دو پرنده کشید در دو قفس
خوشش نیامد و بی بال و پر کشید مرا
خوشش نیامد تصویر را به هم زد و بعد
پدر کشید تو را و پسر کشید مرا
خوشش نیامد این بار از تو دشتی ساخت
به خاطر تو نسیم سحر کشید مرا
خوشش نیامد خط خط خط زد این ها را
یک استکان چایی از خیر و شر کشید مرا
تو را شکر کرد و در ذره های من حل کرد
سپس به سمت لبش برد و سر کشید مرا
Title-less
Access Forbidden
We are sorry, but due to U.S. government restrictions, we are unable to allow access to our web site from your country at this time.
The IP address you are using, 213.233.162.87, is currently not permitted to use this web site.
Country code: IR
Hassanak: How many times have u seen this message before?
ماییم و صلح کل در سرزمین خویش
جنگ امروز ما، جنگ با عراق و اسرائیل نیست. جنگ ما، جنگ با عربستان و شیوخ خلیجفارس نیست. جنگ ما، جنگ با مصر و اردن و مراکش نیست. جنگ ما، جنگ با ابرقدرتهای شرق و غرب نیست. جنگ ما، جنگ مکتب ماست علیه تمامی ظلم و جور. جنگ ما جنگ اسلام است علیه تمامی نابرابریهای دنیای سرمایهداری و کمونیزم. جنگ ما جنگ پابرهنگی علیه خوش گذرانیهای مرفهین و حاکمان بیدرد کشورهای اسلامی است. این جنگ سلاح نمیشناسد، این جنگ محصور در مرز و بوم نیست، این جنگ خانه و کاشانه و شکست و تلخی کمبود و فقر و گرسنگی نمیداند. این جنگ، جنگ اعتقاد است، جنگ ارزشهای اعتقادی انقلابی علیه دنیای کثیف زور و پول و خوشگذرانی است. جنگ ما، جنگ قداست، عزت و شرف و استقامت علیه نامردمیهاست.
امام خمینی (ره)
از قیل تا قال از قال تا حال (۳)
در به دری
تقدیم به دل پاک همه ی دوستان واقعی و مجازی
از در درآمدی و من از ره به در شدم
صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم
قدری اگر به من بیچاره بنگری
معلوم تر می شودت بی ثمر شدم
از خانه ی سپید خودم گشته منصرف
دنبال بوی یار به کوه و کمر شدم
گاهی دچار سکسکه ای بی خبر شدم
گاهی به کار هردو جهان بی اثر شدم
هر دم ز همدم خوبم فراق نیست
***
گفتم تو و به یاد جوانی فتاده ام
گویی به یاد جرم جوانی فتاده ای
در خواستگاری ِ ثمر ِ عمر ِ بی خودی
چرخی زدی و هردو جهان را فلک شدی
اما من زمینی ظاهر خراب را
گاهی بدون در به دری نی لبک شدی
گاهی به شکل زمزمه ای بی کلک شدی
گاهی به یاد رایحه ای قاصدک شدی
من وارد خیال خودم نم نمک شدم
دیدم که دور شمع شبت شاپرک شدم
وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسانها نکاتی هست که دستکم در ظاهر متناقض میرسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.