دست های تو در آن دشت بلا
از اشک چشم ها و خون رگ ها
زیاد شدند
از غصه و غم ها
بی عدد شدند
از باده ی ولایت
بی نهایت شدند
دست محبت شدند
بر سر موالی حسین (ع)
وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسانها نکاتی هست که دستکم در ظاهر متناقض میرسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.