خداوندا
سپاس و ستایش در تمام احوال مخصوص توست.
وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسانها نکاتی هست که دستکم در ظاهر متناقض میرسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.
دیدگاهها (۱)
مهدی ادیب
۰۷ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۱۲
خواننده عزیز!
فکر نکنی این جمله ساده به همین سادگی نوشته شده است!
از ساعت ارسال این پست فهمیدم که این جمله داستان ماجرای دیشب ماست.
دیشب عروسی یکی از دوستان مکانیک بود در قم. همه دوستان مکانیکی هم به طور عام دعوت بودند و ما هم بدجوری بدمان نمی آمد که به بهانه این عروسی یک زیارت مختصری برویم خدمت حضرت معصومه (س).
اما هیچ چیز مشخص نبود تا ساعت 6.5 بعد از ظهر که زنگ زدم به مصطفی. گفت: الان بیا خونه ما تا بریم قم!
ساعت 7 از منزل مصطفی راهی شدیم و به لطف رانندگی تیزپرواز مصطفی ساعت 10 قم بودیم در مراسم عروسی حسین شیرازی. جای همه دوستان خالی.
بعد از صرف شام سریع از بقیه خداحافظی کردیم و راهی حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) شدیم. در این بین مصطفی منزل یکی از اقوام را که از گردش روزگار در قم مشغول تحصیل دروس دینی بود هماهنگ کرد تا برای صرف خواب چتر خود را بر منزل ایشان فرود آوریم!
به همین جهت و نزدیک شدن نیمه شب مجبور بودیم زیارت را مختصر کنیم. این بود که مصطفی گفت ساعت دوازده و ربع دم در ورودی حرم قرار ما باشد.
حالا اگر به ساعت ارسال این پست دقت کنید مبیینید که منظور از این جمله حسن پناه چه می تواند باشد...
.
خداوندا
سپاس و ستایش در تمام احوال مخصوص توست...
التماس دعا