تو چرا میجنگی؟
ـ پسرم میپرسد
من تفنگم در مشت
کولهبارم در پشت
بند پوتینم را محکم میبندم
مادرم
آب و آیینه و قرآن در دست
روشنی در دل من میکارد
پسرم بار دگر میپرسد:
تو چرا میجنگی؟
با تمام دل خود میگویم:
تا چراغ از تو نگیرد دشمن
محمد رضا عبدالمکیان
دیدگاهها (۳)
کبوتر سپید
۳۰ آبان ۹۱ ، ۲۱:۴۹
:-o
الله اکبر ...
امروز داشتم کتاب شعر ایشان را که روز تولدم هدیه گرفتم می خواندم !
التماس دعا
م.م
۰۱ آذر ۹۱ ، ۰۰:۰۱
مهدی ادیب
۰۱ آذر ۹۱ ، ۰۰:۳۲
ما نفهمیدیم چرا مطلب قبلیت رو برداشتی ها.
بروبچ بیان تذکر دادن؟