تو چرا می‌جنگی؟

تو چرا می‌جنگی؟

تو چرا می‌جنگی؟

ـ پسرم می‌پرسد

من تفنگم در مشت

کوله‌بارم در پشت

بند پوتینم را محکم می‌بندم

مادرم

آب و آیینه و قرآن در دست

روشنی در دل من می‌کارد

پسرم بار دگر می‌پرسد:

تو چرا می‌جنگی؟

با تمام دل خود می‌گویم:

تا چراغ از تو نگیرد دشمن

محمد رضا عبدالمکیان

۰ ۰
۳ دیدگاه

دیدگاه‌ها (۳)

کبوتر سپید

۳۰ آبان ۹۱ ، ۲۱:۴۹
سلام
:-o
الله اکبر ...
امروز داشتم کتاب شعر ایشان را که روز تولدم هدیه گرفتم می خواندم !
التماس دعا


فوق نوستالژیک بود...

مهدی ادیب

۰۱ آذر ۹۱ ، ۰۰:۳۲
سلام مرد.

ما نفهمیدیم چرا مطلب قبلیت رو برداشتی ها.
بروبچ بیان تذکر دادن؟


وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسان‌ها نکاتی هست که دست‌کم در ظاهر متناقض می‌رسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.