گاهی وقت ها که حق کشی را می بینی مثل فیلم رابین هود است، که پدر سوخته داروغه ی ناتینگهام دهن ملت را صاف می کند و خونشان را در شیشه! گاهی وقت ها نه، فیلمی در کار نیست! کوفه همین تهران است که پول بدهی و خدمتی ارائه نکنند و چیزی را که پدر و مادرت به سختی به دست می آورند را از چنگت در بیاورند!
حس عجیبی است وقتی حقت را بخورند و کاری نتوانی بکنی به قول یک ظریف باید ۵۰۰ هزار تومان خرج کنی تا ۲۵۰ هزارتومانت زنده شود!
گاهی وقت ها آدم شکمش سیر است انتقاد می کند، حرف مفت می زند! از استاندارد حرف می زند! حقش را که بخورند اینها همه می شود باد هوا! آن گاه محک می خورد که ببیند می تواند باز هم حرف مفت بزند یا نه!
دیدگاهها (۱)
توسط:ف.م.د
۲۴ مرداد ۸۹ ، ۲۳:۵۴