روی بستری از سیال

روی بستری از سیال

قایقی خواهم ساخت
روی بستری سیال
خواهم رفت
غرق نخواهم شد
قول می دهم
کم خواهم خوابید
کم خواهم گفت
و کمی عمل خواهم کرد
کار زیاد است
وقت نیست
دغدغه هست
قدر نیست
هیچ کس نمی ماند
بیا تا بر آریم دستی ز دل
سیاست بازی نکنیم
صدای قلبت را می شنوم
حواسم جمع است
چشمانت را باز کن
و خوبی ها را بو بکش
خواهی یافت
و من پر از احساسم
چون مدید مدتیست
که مجادله نمی کنم
امید وارم کارم همچو حرفم تلگرافی نباشد
تو خواهی دید
و "او" شهادت خواهد داد
و اگر باختم
شرمنده ی احسان آن ها خواهم بود
خداحافظ
خیلی قشنگ است
مثل جوانی است
پر از امید است
این بعد را در یابیم
خیلی ساده سازی نکنیم
و توامان مسایل را ساده بنگریم
باید گفت وقت تنگ است
خدا حافظ
 
 
دی ۸۶
۰ ۰
۲ دیدگاه

دیدگاه‌ها (۲)

توسط:مهدی ادیب

۲۱ مهر ۸۷ ، ۱۸:۵۴
این همونی نبود که به گروپ میل زدی؟یه کمی فرق می کرد با اون.نمی دونم بگم خوب بود یا نه.حداقل میتونم بگم من تو مودش نبودم عزیزحالا بی خیال قال... حالت رو عشق است.

توسط:محمد

۲۸ مهر ۸۷ ، ۱۳:۴۰
زیبا بود..

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

وبلاگ حاضر را از سال ۱۳۸۶ آغاز کردم. کوشیدم فهم خود را از دنیا و مافیها با رعایت انصاف و بدون تعصب بیان کنم. طبیعتاً در رفتار و گفتار بسیاری انسان‌ها نکاتی هست که دست‌کم در ظاهر متناقض می‌رسد، پس اینجا هم از چنین تناقضاتی خالی نخواهد بود. صمیمانه خواهشمندم نظراتتان را با من در میان بگذارید.