دانشجوی خوب، دانشجوی متوسط، دانشجوی خلاق، دانشجوی فعال، دانشجوی ... شنیدن کلمه ی دانشجو به قدری برای ما عادی شده که معمولا توجه نمی کنیم که بخش اول عباراتی گفتیم، «دانشجو» است و فقط معطوف کلمه ی دوم عبارت ها می شویم. دانشجو کیست؟
به یاد می آورم یک بنده ی خدایی مثال جالبی می زد می گفت شما می خواهید از شهر الف به شهر ب بروید، برای این کار یک اتومبیل تهیه می کنید. ممکن است در آن منطقه هوا هم بسیار گرم باشد، موتور خودروی شما هم توان کافی دارد، می روید یک کولر به خودروی تان اضافه می کنید. فاصله دو شهر الف و ب زیاد است، حوصله ی شما وقت رانندگی سر می رود، از بازار یک رادیو پخش می خرید و نصب می کنید و ... می گفت آدم باید خیلی ابله باشد که خودرو را بخواهد مثلا برای کولر و یا برای گوش دادن به موسیقی، بعد در پارکینگ توی اتومبیل بنشیند بگوید چه کولری، چه نوای دلنشینی! فلسفه ی اتومبیل سفر و تغییر مکان است. می گفت دانشجویی هم شبیه همین است. فلسفه ی دانشجویی هم تحصیل علم است. اصلش همین علم آموزی و پیشرفت علمی است، غیر از درس خواندن بقیه ی کار ها همانند رادیو پخش و کولر و امثال این ها است. واقعا جالب است؛ یک کسی پیدا شده بود می گفت: «ببینید، من هفته ای دو ساعت کلاس می روم و مابقی وقتم را در فعالیت های دانشجویی صرف می کنم». ما باید ببینیم که آیا اسم چنین شخصی را که بیشتر وقتش صرف اتلاف انرژی و زمان می شود، می توانیم دانشجو بگذاریم؟! هدف چنین کسی از آمدن به دانشگاه واقعا چه می تواند باشد؟!
دانشجو کسی است که وظایف خود را بشناسد و در جهت عمل کردن به آن ها تلاش کند. اشتباه نشود، دقت کنیم دانشجو نه این که فقط درس بخواند، باید دید داشته باشد، مطالعه ی غیر درسی داشته باشد، فعالیت غیر درسی سازنده داشته باشد ولی درس را حتما باید بخواند.
دیدگاهها (۱)
توسط:مهدی ادیب
۱۵ اسفند ۸۶ ، ۱۵:۴۴